گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

90 بغضانه

تبلیغات انتخابات بود و چندتا پسر جوون پوستر دستشون گرفته بودن و کنار خیابون وایساده بودن.ماشینو نزدیکشون پارک کرده بودیم و مامان رفت وقت حجامت بگیره واسه مادربزرگه.

همینجوری داشتم شوق و ذوق این جوونارو نیگاه میکردم یهو همچین بغضی شدم که نگو.نمی دونم یه وقتهایی خیلی دلم به حال خودمون می سوزه.

89

دیشب با همسری صحبت کردم.بهش گفتم من دچار یه خشم پنهان نسبت به تو شدم و الان یادم نمیاد چرا ازت عصبانی هستم! همسرو گفت غلط کردی بیشوور چرا همینجوری ازم عصبانی میشی...دیگه گفتم همینجوریم نیست حتما یه کاری کردی...

خلاصه از این سفر تحمیلی گفتم.بعد اونم گفت مامانم یه جوری به من گفت که انگار شماها برنامه رو ریختین و همه چیز اوکیه و فقط من بی خبرم.گفتم اصلا همچین چیزی نبوده و من برنامه  ای واسه سفر نداشتم.در واقع به این نتیجه رسیدیم که مثل اینکه هیچکی مارو آدم حساب نمی کنه:)) بخشیدمش دیگه!

همینجوری در صلح و صفا بودیم که برگشت و جمله ی وحشتناک "از زن دایی هام یاد بگیر" رو استفاده کرد.میدونه من حساسم ها...خیلی هم جدی یه بار بهش گفتم در این موارد با من شوخی نکن.اما کرد.بعد من تصمیم گرفتم در لحظه واکنش نشون ندم و باهاش همراهی کردم.در حالیکه مثل یه بچه 4 ساله بغض کرده بودم و میگفتم آره باهاشون هماهنگ کن کلاس بزارن برام  که ما هم هنراشونو یاد بگیریم.

با اینکه میدونه من از این شوخی خیلی ناراحت میشم اما نمیدونم چه اصراریه که هی میگه اینو.

شب با خودم گفتم ولش کن.بخوای ناراحتی کنی سر این موضوع اصلا جالب نیست.اعتماد به نفس و شخصیت خودت میره زیر سوال.حواله کن به یه ورت.

من به عنوان بچه ی دوم، همیشه باید ثابت میکردم به خوبیه دختر اولی هستم و هیچ وقت هم موفق نبودم توی این زمینه.حالا توی ازدواجمم گویا باید با اون دوتا گوریل مقایسه بشم.دیگه این نقش رو خوب بلدم. 

وای چقدر همه چیو بزرگ میکنم من.

خدااایییش آدمای خنگول خیلی خوشحالن و این درسته.

اما آدمای بیخودی مثل من که همه چیزو بزرگ میکنن و واسش غصه می خورن هم خنگن و در عین حال عذاب هم میکشن.

خنگ هم شدیم از نوع بدبختش شدیم.خب نمیشد ما هم یه خنگ خوشحال میشدیم؟

پ.ن:سریال YOURE THE WORST خیلییییییییی خوبه!:))

88پنیییر

ساعت 7 صبح بیدار شدم که برم بیرون و کارهامو بکنم ولی اصلا حوصله شو نداشتم و نرفتم.جمعه هم که مسافرم و گویا باید با استرس این کارهای ناتمام برم سفر!

دلم واسه صبونه نون و پنیر و گوجه و خیار میخواد با گردو.من شدیدا عاشق پنیر هستم.یعنی امیدوارم در زندگی بعدیم توی اروپا به دنیا بیام و هی پنیرهای خوشمزه بخورم.

یه مدت هم ویار کره پیدا کردم.وای چقد گشنمه.اینا چرا بیدار نمیشن که من برم صبونه بخورم !!!!

87 خر ید

اصلا حال نمی کنم با مادرشوهرو برم خرید.اول اینکه اصن سلیقه هامون بهم نمیخوره.اصلا ها...دوم اینکه یکی از عادتهای بدی که مادرشوهر جان دارن اینه که هیچ وقت از جایی که هستن راضی نمی باشن.هی به نظرشون یه جای دومی هست که بهتره!

نه از این پاساژ نخرین فلان جا بود جنساش بهتر بود...بعد میریم فلان جا هیچی پیدا نمی کنیم!بعد میگه اااا اون دفعه که من با فلانی اومدم خیلی جنسا خوبی داشت.خب حالا بریم فلانجا اونجا ممممرررررکزه همین جنساس! بعد میریم فلانجا میبینیم همون پاساژ اولی که رفته بودیم هم جنسای بهتری داشته هم قیمت های مناسب تری!

یعنی اووو ماااای گااااد! البته من اون موقع هایی که مادرشوهرم فقط خاله م بود این اخلاقش رو کشف کرده بودم ها.نه اینکه چون الان عروسشم اینجوری بگم.نه بوووخوودا!

کاش عروس عمه م می شدم...=))



86 CooooooL

مادر بزرگ جان زنگ زدن و با مادرشوهرو دعوا کردن و بسی دل ِ من خنک شد.یعنی در واقع قربونش برم حرفهای دل منو زده.

یکی اینکه چی چی پاشدین عید میرین مسافرت .شما که هی از بی پولی می نالین خب پولاتونو جمع می کردی که واس عروست بری خرید کنی!یوهاهاهاها....البته مادرشوهر گفته میبرمش اونجا براش خرید کنم دیگه...

و گفتن که تو نمیگی عید اولی دوماد باید به خانواده عروسش یه سری بزنه...همین فامیلای عروس نمیگن این چه دومادی بود و ال و بل؟اون از عید قربونت که گوسفندی نکشتی اینم از این عیدت....

ها ها ها دلم خنک شده زیاد.درسته مادر بزرگ جانم در امور مربوط به رسم و رسوومات بی نهایت سختگیر هستن اما خب توو این مورد به نظر من حرف حق زده :))))

و مادرشوهرو گفته خب اونا که هفته دوم عید برمیگردن و این حرفا...منم به مامان گفتم لازم نکرده...عید با ننه و بابای خودش، بعد سیزده به در با ما؟ بیخود! =)) بله بنده این هفته خیلی وحشی شدم.

همسرو هم دو روزه با من چس شده.امروز در حد چند تا مسج باهم حرف زدیم فقط.من به شدت عصبانی هستم و اصلا هم برام مهم نیست. همش هم تووی خونه راه میرم و میگم اه شوهر کردن چه کار مزخرفیه...اه ازدواج چه بیخوده...اه شوهرا چه موجودات روی اعصابی هستن....فکر کنم همین فردا پس فردا منو از خونه بندازن بیرون اینقدر که غرغر میکنم:))


85 سوپر قورباغه ی عمر من!

دو روز پیش بالاخره بعد 7 سال تاخیر بزرگترین قورباغه ی زندگیم رو قورت دادم و موفق شدم کارهای انصرافی از دانشگاه اولی رو به اتمام برسونم و با پرداخت 32750 تومن بدهی که داشتم  مدرک دیپلمم رو بگیرم.از این بابت بسیار به خودم تبریک میگم!یعنی این سالها من به اندازه ی قوم یهود حیران این مدرک بودم ها!

جالب اینه که وقتی مدرکمو گرفتم یهو حس کردم چقدر دلم واسه کارمندای آموزش تنگ میشه که دیگه هیچ وقت نمی بینمشون!


84 Dream...

دو روزه پریود شدم و به شدت عصبیم.حتی وقتی بقیه توی خونه حرف میزنن من اعصابم بهم میریزه!در این حد...

اصلا حوصله همسرو رو ندارم.فکر میکنم بزرگترین اشتباه زندگیم رو کردم. یه بار توی عمر پربرکتمون خواستیم عاقلانه تصمیم بگیریم که زدیم ریدیم.

کاش بازم دنبال دل صاب مرده ی احمقم می رفتم.

نمیدونم این مدت هم الکی زور زدم که نشون بدم همه چی خوبه و من چقدر خوشبختم.هیچی خوب نیست.همه چیز مزخرف و خسته کنندست.همه ی ترس زندگیم این بود که توی همچین ازدواج کسل کننده ای بیوفتم و بمیرم.

دیگه بعد یه مدت الکی زور زدن به این نتیجه میرسی که لت ایت گووو

که گور باباش...که بخوای هیچی برات مهم نباشه.

الان توی این دقایق آخر تمدید ثبت نام ارشد یهو یادم اومد باید ثبت نام میکردم.فکر کنم آخرین نفر بودم.یعنی یه چیزی اونور تر از دقیقه ی نود!

دیشب پو مسج داد که مثلا روز مهندس رو تبریک بگه....خیلی معمولی حرف زدیم.به همسرو قبلا گفته بودم که فلانی بهم همچین مسجی داده.اونم یه برخوردی کرد توو این مایه ها که جواب هم بدی اشکال نداره.انگار همه چیز به چپشه....میشه آدم کسی رو دوست داشته باشه و تا این حد هیچ چیز اون طرف واسش مهم نباشه؟

دلم میخواد به همسرو بگم دوسم نداشتی غلط کردی پا پیش گذاشتی...فقط واسه اینکه بقیه رو خوشحال کنی...همه ی عمرت فقط خواستی همه ازت راضی باشن.

منم جواب پو رو دادم.خیلی معمولی مسج بازی کردیم تا آخرین مسج...

که گفت چند شب پیشا اینجا برف اومد و من نمی دونستم باید چیکار کنم.ممنون که هنوز خوبی و هستی!هنوزم ایمان دارم خدا مثل تورو خلق نکرده.شب بخیر!

دیگه اینجا بود که ترسیدم...

میدونم بودنش توی زندگیم اشتباهه.اینکه بدونی یه جایی یکی هست که تورو خیلی بیشتر دوست داره...خیلی بهتر می فهمت...و چون دیگه باهاش نیستی بدی هاش یادت نمیاد....

متاسفم واسه خودم.واسه این تصمیم های غلط زندگیم.که دیگه هیچ راه برگشتی ازش نیست.دلم میخواد فکر کنم که نیست!

امیدوارم همشون عوارض پریود باشه و من خوب بشم.

بهم میگه مدیریت پروژه و ساخت شرکت کن...حتما قبول میشی...دلش خوشه.فکر میکنه میشه یه بار دیگه هم کلاس بشیم.بی ری یلستیک من!

شب حتی خواب دیدم دوباره توی یه دانشگاهیم..و دوباره همونجور هوامو داره...میشه ما دیگه خواب نبینیم لطفا؟

83 I'm So angry

باید برم دفتر روزنامه و آگهی مفقودی بدم واسه کارت دانشجویی...یوهاهاها...همیشه دوست داشتم توی دفتر روزنامه کار کنم...

از پنجشنبه قراره پریود بشم اما نشدم.همش دردش هست اما خبری نیست.به سلامتی داریم میمیریم...

من یه زمانی واقعا به سیستم ایمنی بدنم و اینکه بزنم به تخته چه بدن خوب و سالمی دارم افتخار میکردم..از وقتی شوهر کردم ریده شده به هیکلمون.دیگه بچه بزاییم چی میشه...البته خیلی بلا سر این بدن آوردم ها...اما اون موقع ها که سیگار میکشیدم خیلی سالم تر بود تا الان که مولتی ویتامین میخورم:|

خانواده همسر برنامه چیدن عید ما بریم پیش همسرو و اون نیاد اینجا.من اعصابم بهم میریزه یکی دیگه  واسم برنامه ریزی کنه و به همین دلیل دو روزه اعصابم تخمی شده و دلم میخواد همسرو خفه کنم که هیچ وقت هیچی به من نمیگه. 

من دوست داشتم این عید پیش مامان و بابای خودم باشم :| 

البته دارم عصبانیتمو کنترل میکنم و نشون نمیدم!و توحشم رو انداختم سر اینکه پریودم نزدیکه (پریود دوستت دارم که می تونم توی این دوران طلایی خودم باشم!!)

82 نوعرووس

میخواستم در مورد سایت های در پیتی که چند وقتیه درگیرشونم صحبت کنم!ولی قبلش یاد حرفهای عصر پدر افتادم و از اونجایی که خیلی برام خوشایند بودن خواستم ثبت و ضبطشون کنم یه جا!

اخبار داشت از تمدید شدن ثبت نام کنکور میگفت که پدر جان یهو گفت نادو بیاو امسال شرکت کن واسه پزشکی.آخه پدر ِ من!این پیشنهادیه که به یه زن 29 ساله بدن؟

گفتم حالا کی حوصله داره 8 سال بره درس بخونه.بعد توی 37 سالگی بشم دکتر عمومی! البته در مورد محاسبات سن حرفی نزدم.فقط به اون 8 سال اشاره کردم.بعد آقای پدر گفتن تو که والا داری 14 سال درس میخونی این 8 سالم بخون حداقل دکتر بشی.

من هم که خشم پنهانم رو همیشه با زدن نیش و کنایه به طرف مقابل منتقل میکنم و مریض هستم گفتم الان میگین؟اون موقع که باید پس کله مون میزدین و میگفتین بشین واسه پزشکی و رشته های این مدلی بخون که حرفی نزدین.الان دیگه وقت راهنمایی کردن گذشته.

کلا الان من به عرش اعلا هم که برسم نمی تونم پدر جان رو تحت تاثیر قرار بدم و خیلی وقت هم هست که قیدشو زدم.

یه سری حرفها هست که آدم رو ناراحت میکنه ولی واسه بقیه پیش پا افتاده میاد.با خودشون میگن حالا اینم چیزیه که آدم بخواد بابتش ناراحت بشه؟

اما هر کسی یه نقطه ضعفهایی داره توی زندگی.اونها رو که هی انگشت کنن آدم دردش میاد.

سایت ها باشه واسه بعد!

81 I am the worst

دارم همزمان 5 تا سریال میبینم و از همینجا میخوام اعلام کنم که سایت 30nama11.com خیلی دوستت دارم که آرشیو فرندزت کامله و فصلهای اولشم داری.بوس بوس ماچ.

suits و you're the worst رو تازه شروع کردم و به نظر خوب میان.قبلش داشتم سریال broad city  رو میدیدم.در مورد دو تا دختر هست که دوستای صمیمی هستن و خیلی خل و هیز و دیوونه هستن!اکثر سریال های کمدی که دیدم در مورد هیز بودن پسرها بوده و اینکه چقدر پسرها به همه چیز زکزی گونه نگاه میکنن.اما توی این سریال برعکسه. فصل اولش رو دیدم و دیگه ندیدم.چون  دو قسمت آخر فصل اولش رو نفهمیدم چی به چی شد.انگاری قسمتها جا به جا شده بود و این چیزهای کوچیک توی فیلم و سریال دیدن میره روی اعصابم.

الانم ساعت 6 صبحه و من باید صبح برم دانشگاه.البته منتظرم پریود بشم. اگه تا صبح پریود بشم میتونم پریود بودنم رو بهونه کنم و نرم.

چون اصولا من اینجا واسه ی انجام دادن و ندادن کارهام باید به صدنفر جواب پس بدم.