گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

109 حوری موری

از فردا میخوام برم لباس عروس پرو کنم.شوهرمونم نییست که بیاد نظر بده.چه وضعیه آخه!

البته خانم مزونی میگفت با شوهرت نیای لباس انتخاب کنی.هرچی بپوشی میگن خوبه:))

همسرو میگه نادو جدی جدی دارم دیوونه میشم ها.کی میخوای بیای؟

یه حرفای خوشگلی میزنه.میگه حوری منو خدا توو همین دنیا بهم داده....واااای چه رمانتیکیم ما :)) 

بعد به مامانو میگم همسرو طاقت نداره گفته زود بیا نمیخواد کنکور بدی.مامانمم گفت خل بازی در نیارین.حالا همین دو هفته رو هم تحمل کنین!!! 

از اون ور هم هی واس همسرو مهمون میره.شیشم یکی از پسرای فامیلشون میره اونجا و نمی دونم تا کی وایمیسته.خب نمیشه من برم دیگه.تا 5 بعد از ظهر توو خونه با اون الدنگ تنها وایسم چیکار؟اصن یارو رو فقط یه بار توی عروسی دیدم.

تازه باید پاشم شام و ناهار هم درست کنم.

نتیجه اینکه هستیم فعلا.

برادر شوهرو هم که مونده اونجا و معلوم نیست اون کی برگرده باز.

کلا یه بساط زیباییی داریم ما.

یاد سریال فرندز میوفتم که همیشه همه خونه ی مونیکا و چندلر تلپ بودن.

حالا من باز دارم هی لاغر میشم.اعصابم خورده.خودمو کشتم به 50 رسیدم حالا باز هی داره میاد پایین.دیگه لباس عروس اندازه م نمیشه که .یا اگه بشه دوتا دستام مثه چوب خشک از لباس عروس میزنه بیرون.بعد تصور کنین بخوام برقصم.اه اه.بدم میاد که تپل نمیشم:|



108

سریال جدید که می بینم shameless هستش.پروژه جدیدمه! اولش خوشم نیومد.ولی از قسمت چهارم به بعد تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.یه پدر الکلی و شیش تا بچه!

من دوست دارم با شوهرو همه جور تجربه ای رو داشته باشم.بعد توو سفری که رفتیم شمال، گفتیم بریم لب دریا سیگاری بزنیم.بعد آقا هوا هم سرررد،همینجوری هی بخار از دهنت میومد بیرون.بعد نمی دونستی تا کجا باید فوت کنی بیرون.هی هرچی فووت میکردی دود از دهنت میومد بیرون.میموندی دوووده بخااااره ....خلاصه من سه تا پوک زدم و اصن حال نکردم.خیلی عجیب بود برام .گفتم جوووون حالا بعد مدتها یه سیگار میزنیم حالی به حولی میشیم دیدم اه اه چقد بدم اومده از سیگار.خیلی بد بود.

همسرو هم بهم میگفت به به چه قشنگ هم میده توو سینه!:))  اونم دو تا پوک زد و انداخت.باز من هی غصه میخوردم که واییی سیگارا حیف شددددد!کاش بیشتر تلاش می کردیم شاید میتونستیم تا تهش بکشیم!

همسرو از قبل ازدواج و اون اوایلش نماز میخوند.بعد که به آرزوهاش (که من باشم) رسید دیگه نماز نمیخونه.در واقع نمی دونم چرا نمیخونه.یعنی میخواین بگین تقصیر منه؟؟؟؟ خب منم خیلی قبل ترا میخوندم.بعد نمیدونم چی شد که نخوندم.ولی بلاخره ماه رمضون که بیاد که میخوووونیم!!!!جزء بندگان خاص خدا هستیم ما!خلاصه الکل رو خط زدم فعلا!ننجس میشیم.به قول مادربزرگم که میگه این شاش خر چیه شما میخورین:)) 


من یه چیزای دیگه میخواستم بنویسم نمیدونم چرا  اینا رو نوشتم!

107 سرآشپز

همسرو پرسید چه میکنی؟

دیدم ضایع ست مثل همیشه بگم دارم فیلم  میبینم.گفتم هیچی دارم توی گوگل سرچ میکنم

بعد پرسید چی؟

گفتم دستور پخت غذا!

میگه آخییی عشقم غذا پختنو هم باهم یاد میگیریم :| (آره انگار ما دوتا بچه 20 ساله هستیم که میخوایم تازه باهم تاتی تاتی زندگی کردن رو یاد بگیریم:دی)

یعنی چییییی؟یعنی میخواد بگه من هیچی بلد نیستم؟پس اون آبگوشت به اون خوشمزگی رو عمه ت درست کرده بووووود؟

دیگه حالا هی میگی فرشته ی زندگیمو شانس بزرگمو...فکر کردی اینا فایده داره دیگه؟ها؟آره؟


106گوش کن؟!

اسم وبلاگم چقدر مسخرست...رو چه حسابی همچین اسمی انتخاب کردم براش نمیدونم!

النگ و دولنگ میزاشتم که بهتر بود!

105 ارتوپد

امروز عصری با مادرشوهرو و برادرشوهرو رفتیم دکتر ارتوپد.بله من همچین عروس گلی هستم.

برادرشوهرو میره والیبال و زانوش مصدوم شده و اینها.

بماند که طبق معمول نشستیم حساب کتاب که این ارتوپد کچل روزی چقدر پول در میاره و مثل جریان دندون پزشکا خودمون رو لعن و نفرین نمودیم کمی.

اصن این شهر ما بهشت دکتراست ها.حتی همین دکتر سلولهای بینابینی هم اگه بیاد اینجا،توی مطبش جای سوزن انداختن نخواهد بود.

خلاصه دکتر گفت برو ام آر آی که ببینیم نیاز به عمل داره یا نه.

بعد من گفتم وای برادرشوهر جان بیا با من بریم تهران،اونجا برو پیش پرفسور امینی(بله از آشناهامون هستن.بله ما فامیل پرفسور زیاد داریم!بله دروغ گفتم!)

تا اینو گفتم مادرشوهرو گفت منم دیگه باید بیام اگه بخوان عملش کنن =))

یادم رفت اینو به همسرو بگم یکم بهش بخندم !

کلا دنبال بهونه هستن بیان اونجا.یعنی ولشون کنی اونجان.خدا به من رحم کنه:))

104 من مست و تو دیوانه

شوهرو دیوونه شده.یعنی عاشق شده.یعنی نمی دونم واقعا اینقد عاشق و خل و چل شده یا اداشو در میاره.

میگه نمی خواد کنکور بدی پاشو بیا.نمیزاره من ادامه تحصیل بدم:))

میگه هیچ وقت اینقد بی تاب و بی طاقت کسی نشدم.دیوونه شدم.پاشو بیا اینجا.

هی دلبری میکنه خلاصه.

دیشب جفتمون اعتراف کردیم که اون اوایل اصلا  احساس دلتنگی نمی کردیم.من بهش گفتم حتی اینقدر ناراحت میشدم که چرا دلم واست تنگ نمیشه و اینا.اونم گفت آره منم همینجوری بودم.ولی الان حس میکنم یه چیزی از وجودم کمه.راست میگه ها.

نمی دونم اون سه هفته ای که باهم بودیم و سفری که باهم رفتیم خیلی خوب بود انگاری.گفتم عاشقش میکنم.دست بزنین برام.

میدونم همیشه اینجوری توی اوج نمیمونه.امیدوارم بمونه ولی همچین انتظار بیجایی ندارم.با این حال این روزهامونو دوست دارم.اصن سال 95 تا اینجاش خیلی خوووب بوده برام.

پ.ن :  اگه دچار حالت تهوع شدین اشکال نداره، خوب میشین:دی

خب چیییی کار کنم؟زندگیم لووسه به من چه!

عکس و تصویر

103 ...

نه تنها تا الان نخوابیدم بلکه یه عکس واسه همسری فرستادم و اونم بیدارش کردم.یعنی نمیخواستم بیدارش کنم.میخواستم صبح که بیدار میشه و میبیندش خوشحال بشه.اما دیدم زودی جواب داد قربونش بشم.

خب توو دلم خیلی عشق بوود میخواستم یه جوری بهش نشون بدم دیگه.

گفت میمیرم واست...


102 ویز ویز

به این حجم انبوه خوشبختیمون دارم مشکوک میشم!

یعنی خدا چه نقشه ای برامون کشیده؟

میشه همه چیز همینجور خوب و خوبتر بشه؟

نمیدونم با وجود تموم این حسهای خوب همیشه یه استرسی توی وجودم دارم.

مثه اون قدیما که وقتی خیلی میخندیدم بزرگترا میگفتن اینقدر نخندین الان کوفتمون میشه!


پ.ن: یه پشه نصف شبی توی گوشم ویز ویز میکنه.مجبور شدم پاشم چراغو روشن کنم و الان نشستم به کمینش.اگه نکشمش تا صبح حس نیش خوردگی پیدا میکنم همش.

پ.ن2: آشغاااااال نیشم زد.معلوووم نیس کدوم گوریه.پشه نیست که،گاااااوه!

101 شری

یه چیز که توی سریال شهرزاد خیلی روی مخم راه میره این سیاهی لشکرای بیخودشن.

یعنی واقعا لازمه توی صحنه های بیرونی اینقدر آدم از جلوی دوربین رد بشن؟؟؟نمیشه توی پس زمینه داشته باشیمشون؟

یه چیز دیگه ش هم اینه که همش عشق رو با بدبختی همراه میکنه.هر کی به هر کی نرسه عاشقه.خب نمیشه یه کسایی هم بهم برسن و عاشق هم باشن؟البته این معضل همه گیره.یعنی توی فیلم ها و سریالهای ایرانی خیلی خیلی خیلی کم زوج های خوشبخت پیدا میشه.

واقعا نمیشه یه فیلم راجع به زن و شوهرهای عاشق بسازین که تا آخر عمرشون خوشبخت زندگی میکنن؟ خب هی آدم فکر میکنه ازدواج چیز مزخرفیه و کسی قرار نیست عاشق زن و شوهرش باشه.

خودمونم همیشه فکر میکنیم اونیکه بهش نرسیدیم خیلی بهتر بود... من همین فکر رو می کردم.هنوزم بعضی وقتا این فکر احمقانه رو میکنم.کاش قبول کنیم توی بهترین موقعیتی هستیم که قرار بوده باشیم و حالا مرد باشو خوبترش کن.

کلا سریالیه که آدم رو یاد شکست عشقیهای زندگیش میندازه.

100 Lovi Lover

امشب مث این دوس دختر پسرا تا 2 شب داشتیم چرت و پرت میگفتیم.

دنبال خاطرات مشترک گذشته می گشتیم.اینکه اصن فکر میکردیم همچین اتفاقی بینمون بیوفته؟من بهش گفتم اصصصصلا حتی یه درصد .بهم گفت خر!

میگه واقعا هیچ وقت به من فکر نکردی؟گفتم نه!

خب من همیشه پسرهای فامیل و پسرهای همسایه رو جزء آدمیزادها حساب نمی کردم.به نظرم خیلی چیپ و خز بود که آدم عاشق این دوتا گروه بشه!

میگه  ولی من بهت فکر میکردم.دوست داشتم بغلت کنم حتی.(اینقد که من بغلیم خب!:دی)

از ماجرای پارک ملت مشهد بهش گفتم.که داشتم میرفتم یه بنده خدایی رو ببینم و تو یهو جلوم ظاهر شدی و من همونجوری با نیش باز گفتم داااررررم میرم دشووووری! و بعد تا دشوری ها باهام اومد.اون سال باهم رفته بودیم مشهد.چقدر هم خوش گذشت.البته شوهر بنده صبحها میرفت با دوست دخترش بیرون، شبها هم زود می خوابید.اما ما چهارتای دیگه خیلی خوش گذروندیم.

از این شب خوبا بود امشب.کلی قربون صدقه هم رفتیم.کلی بهش گفتم من آدم حسودی هستم:)) و بالاخره اون حرفی که میخواستم رو بهش زدم و راضیم از طرز گفتنم.شاید خیلی کم تاثیر مثبت بزاره ها.اما اینکه حرفمو زدم حس خوبی بود.

فکر نمی کردم اینقد عاشقش بشم.و اینقد همه رو از یادم ببره.و اینقد هر روز عاشق تر بشیم.البته چند روز قبل پریودیمم هست و هورمونهای عشقم میزنه بالا.حالا اگه چهار روز دیگه اومدم اینجا فحش فحش کاری راه انداختم با همسرو، تمسخرمون نکنین.به هر حال زندگی بالا و پایین داره:دی


خلاصه این روزها خوشحالم که دارمش.

خیلی هم میخوااااابم.

در واقع یه سریال جدید کشف کردم به اسم transparent. شبا بیدارم تا 6 صبح که دانلودش کنمو ببینمش.6 میخوابم تا 11-12 که فینگیلیه خاله میاد توی اتاقم و میاد روی تختم و هی بوووس میکنه بوووس میکنه.امروز اومده زیر پتو و ازم تقاضای جی جی کرده!

بعد عصرا دوباره میخوااااااابم.اصن یه وضعی شده.

در ضمن این سریال +17 هستش.کلا پیرامون مشکلات جنسیه. از این سریالاست که همه توش کلی مشکلات خنده دار دارن.اینا هم یه خانواده 5 نفری هستن یکی از یکی دیگه بدتر:))

برای دانلود به سایت 130nama,com مراجعه بفرمایید.البته توصیه نمیشه زیاد:دی

99 مرض فرندزییسم

یعنی میتونم بشینم یه عالمه فیلم جدید و سریال جدید دانلود کنم.اما نمیدونم چه مرضی هست که هنوز اصرار دارم  سریال فرندزی که صد بار دیدم رو دوباره دانلود کنم.

یکی به من کمک کنه!