گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

۱۴۸بنا به دلایلی

یه اتفاق مضخکی که توی این مدت واسمون افتاد رو هم بنویسم براتون بخندین.

بنا به دلایلیییییی یهو من استرس گرفتم که حامله شدم.دیگه نمیتونم بگم چرا.:دی

ولی چراییش هم خنده داره.

من فکر میکردم روز بعد پریودی بنا به دلایل پزشکی که خودم کشف کرده بودم و اینکه روز بعد پریودی تخمکی درست نشده و اینها کسی حامله نمیشه و به همسر اطمینان خاطر دادم!

خلاصه دو سه روز بعد رفتیم خونه خاله جان و هندونه خوردیم.تا رسیدیم خونه من کلی حالت تهوع گرفتم و گلاب به روتون بالا آوردم.این صحنه منو یاد فیلمای ایرونی انداخت که وقتی تازه عروس اینجوری بدو بدو میره دستشویی و بالا میاره یعنی مبارک باشه قدم نو رسیده.

اول من و همسرو خودمونو دلداری دادیم که نه بابا از هندونه بوده و ال و بل.

فرداش رفتیم خونه دایی،مادرخانمش گیییر که سال دیگه بچه به بغغغل باشین و هر و کر...

اومدیم خونه و همسرو گفت نادو حامله شدی رفت،این مادرخانمش هرچی میگی اتفاق میوفته و از این حرفا.

منم همچنان حالت تهوع داشتم.یهو چنان استرسی گرفتم که نگو.سریع هم حس مادرانه م شکوفا شد و وای آره من حس میکنم حامله م و تازه حس میکردم بچه م دختر هم باشه:|

رفتیم دکتتتر،گفت به این سرعت مشخص نمیشه هفته بعد برو آزمایش خون.

یعنی داشتم متن آماده میکردم که چجوری به خانواده ها بگیم!!

تا دیروز همچین بساطی داشتم که درد پریودی شروع شد و امروز به سلامتی خطر دفع شد.

من که میخواستم اول برم سقط!همسر ولی میگفت من آمادگیشو دارم!و به من قوت قلب داد و من شدم زن حامله.

امروز با پررویی تمام ناراحت شدیم که ای بابا یعنی بچه نداریم دیگه؟!:))

نظرات 5 + ارسال نظر
زهرای سعید یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 15:19

خیلی باحال بود
آخرش چی شد بچه دوس دارین یا ندارین ؟؟؟؟/

بچه دوووست داریم ولی هنوز یه ماه هم از عروسیمون نگذشته بود خب

MaHta دوشنبه 8 شهریور 1395 ساعت 16:29 http://troublemaker.blogsky.com/

عجب داستانی داشتید

سریال ایرانی رو خوب اومدی

جالبه که آخرش ناراحتم شدیدکه خبری نبوده

خیلی پرروووایم آخه
تمام مدت صلوات میفرستادم که بخیر بگذره،بعد شاکی شده بودم که پس بچه م کو

ندا پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 ساعت 23:49 http://www.lovemiracle.blogfa.com

من ت حالا هزار بار اینطوری توهم زدم!
D:

نجمه پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 ساعت 21:55

وای نی نی :°(

ان شاء الله ماه بعد :دی

نه شوهرم خرش به سلامت از پل گذشته میگه سه سال بعد:دی

BoBo پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 ساعت 01:00

:))
حیف شد واقعا :دی

خیلیی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.