گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

۱۷۲

اصلا حتی دلمم واسه وبلاگ نوشتن تنگ نشده بود.البته چند بار هوس کردم با لپ تاپ بشینم بنویسم‌.اما هرچی فکر کردم رمز ورود یادم نیومد.حتی رمز جی میلمم یادم نیست.ولی چون توی گوشی جفتشون ساین این هستن،فقط از همینجا دسترسی دارم بهشون.

دیگه اینجوریا.

تحولات اخیر اینکه ۵۵ کیلو شدم و  سر این گامبو شدن فکر کنم معده م رو به گا دادم.اینقد یه مدت روهم خوری کردم که االان همش معده م میسوزه.

یه کتاب ۸۰۰ صفحه ای دارم میخونم،آخرش  خیلی داره کشدار میشه و حوصلمو سر برده.

همچنان دغدغه فکری روزانه م اینه که غذا چی درست کنم!!

 آخر این هفته میریم دیار.بمیرم واسه فسقله خاله.اون روز گوشیو از مامانم گرفته و خیلی شاکی گفت خاله ساعت ۹ شده دیگه،چقد میخوابی پاشو بیا.

همشم مامانمو میبره دم در که بیا بریم خاله نادو داره میاد.بریم بهش سلام کنیم.خاااله بمیره برات که نیستم پیشت.

چرا اینقد هوا گررررمه.ایییییشششششش

نظرات 1 + ارسال نظر
BoBo دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت 04:45

نخوری ما رو پهلوون گامبو :دی
لابد فونتشم ریزه! بابا کتابی که عکس نداشته باشه و بیشتر از ۲۰ صفحه باشه که کتاب نیس :دی
عاقا خاله هم خاله‌های قدیم، والا بخدا :دی


والا بخدا،جوگیر شدم این کتابو قرض گرفتم!یکی نبود بگه باریکترشو بگیر!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.