یه وقتایی با خودم فکر میکنم اگه اون شب جوابم به محمد یه چیز دیگه بود،الان کجا بودم؟اوضاع چه جوری میشد؟
صبح به صبح که میرم سر کار،یه سری آدمای تکراری میبینم.واسه بغضیاشون حتی اسم هم گذاشتم.
یه آشغال جمع کن جنتلمن داریم.یه آقای پیر و مودبیه که همیشه یه جا کنار کیف و کیسه هاش میشینه،روزنامه میخونه و سیگار میکشه.از توی سطل زباله واسه گربه ها هم غذا پیدا میکنه.
یه خانم ممه گنده داریم کارمند بانک.
یه خانم مو بلونده مهربون.
یه دختر اسلوموشن که انگار غم دنیا رو دوششه
دختر دبیرستانیه لقمه به دست تنها
و خیلیای دیگه.
یه وقتایی مشکوک میشم که نکنه منم توی ترومن شوو دارم بازی میکنم!
دندون درد داره اعصابمو داغون میکنه.اصلا هم خوشم نمیاد برم دندونپزشکی.چرا هرچی لجبازی میکنم اینا خوب نمیشن پس؟!
کیه که از دندون پزشکی خوشش بیاد؟! : )
انقدر فکر و خیال الکی هم نکن به نظر من
بخاطر همین هست که من دارم خواستگارام رو بررسی میکنم تک به تک که فردا با یکیشون ازدواج کردم برنگردم بگم که اگه با فلانی جای این شوهرم ازدواج میکردم چی میشد ! : )
بحث پشیمونی نیست،بحث اینه که زندگی آدم با یه تصمیم چقدر ممکنه عوض بشه.الان به نظرم همسرم بهترین انتخابم بود.
اتفاقا قیافت هم به جیم کری میخوره
پس خیلی جای شک هست!!
هیچی بدتر از دندون درد نیس برو دکتر خب