گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

پی پی ّ بلورین

با اختلاف تندیس مزخرف ترین عید در ۲۰ سال اخیر به عید ۱۴۰۱ تعلق میگیره

تشویق حضاار


درد

این روزا که اعصاب ندارم همش اینجا وووولم

یه چرکنویس دارم انقد توووش حرف زدمممم حرفهای سرشار از عصبانیت

یعنی اگه یه وقت  دستم اشتباهی روی انتشار بخوره خیلی ابرو ریزی میشه

منم که عصبانیم نمیام چک کنم چرکنویس زدم یا انتشار

حالا اگه چشمتون به یه متن طولانیه بی سر و ته خورد به روی خودتون نیارین

کی به کیه

واقعا دردهای روح و روان روی جسم ادمیزاد تاثیر میزاره

دررررد دارم ها درررررد

حالا خودمونیم،چقد غر میزنم...خب از امشب غر نمیزنم...خب وقتی نخوام غر بزنم کلا اصلا نباید حرف بزنم:))


Wtf

دوباره اشتباه واکنش نشون دادم
چرا فوران میکنم‌یهو
چرا جلوی خود خرمو نمیتونم بگیرم
خب دختر جان یکم خودتو کنترل کن
بزار ببینیم جریان به کدوم سمت میره
بزار ببینیم بدون ترس از واکنش تو
چه گهی میخوره
اه اه اه

پ.ن: چه بامزه،چه غم انگیز،دو سال پیش هم این موقع حس الانمو داشتم:))

عجب چرخه ی تکرار مزخرفی.

یکسالگی

دیروز تولد یکسالگی پسرکم بود...از این زیادی عشقم بهش بعضی وقتا میترسم...شورشو در نیارم یه وقت!

برنامم واس سال جدید اینه نوشابه نخورم.این دو روز رو که خوردم،تا ۳۶۳ روز اتی رو ببینیم چی میشه.

بله،دامنه ی برنامه ریزیم همینقده.حوصله هم ندارم.


1

پسرکم نیم سالگی رو هم رد کردی

هنوز یه وقتایی نیگاه میکنمو توی دلم میگم وای نادی مامان شدی...این فندقک پسرته هااا

یه وقتایی دلم واسه خودم تنگ میشه.دلم واسه اون نادی قدیمی تنگ میشه.الان همه ی زندگیم شده مادر خوب بودن.حتی شوهره هم فراموش شده.خودش اینجوری راحتتره انگار.خیلی دلم ازش پره،حرفامو هم بهش زدم ولی هیچی.هیچ وقت شنونده ی خوبی نبوده.حالا نه هیچ وقت...خیلی وقتا..خب اخه شنونده ی خوب بودن توی ذات و اخلاقه یه ادمه..

اخر ماه میریم خونه ی جدید،خونه ی بزرگتر،با یه تراس،با ویوی شهر..همیشه ویوی شهر توی شب رو دوست دارم.فکر کردن به اینکه هزارهزاااار ادم توی این شهرن با هزاااار هزااار قصه‌ی متفاوت...

من عاشق صدای نفس کشیدناتم مادر،صدای هن و هون کردنات توی خواب..عاشق اینکه کف دستای کوچولوتو میزاری روی بازوم که خیالت راحت بشه کنارتم...عاشق ذره ذره وجودتم...کاش مادر خوبی بشم برات..کاش یه جنتلمن تحویل دنیا بدم...کاش بتونم طوری تربیتت کنم که بهترینه خودت باشی...که عشقت کنارت لذت ببره ..که خودت از زندگیت لذت ببری...

جااااان منی مادر...

در نهایت همه چیه من تویی...دلتنگیای منم گذرااست‌‌‌...همیشه میاد و میره...

اولین پست از سری جدید زندگی

و الان کنارم خوابیدی

بابات پیشمون نیست

گیر کردیم توو این قرنطینه کوفتی

توو این اوضاعی که هیچ وقت نمیخواد درست بشه

چقد شیرینی تو مادر

چقد استرس بیخودی کشیدم برات

خدارو شکر که دارمت

از صبح نزاشتی بخوابم،الانم که تو خوابی من خوابم نمیبره

نمیدونم چرا

دلم گرفته مامان

حالا صبح که بیدار بشیو یه خنده تحویلم بدی غم دنیا از دلم میره بیرون

عاشقتم شاه جانم


هفته ی دیگه این موقع همینجا توی بغلمی فسقل

دلشوره دارم

خدایا  زودتر این چندروز بگذره

تست کرونا هم باید بدم اه اه. 

متولد ۱.۱.۱۴۰۰ میشی پچولک من

دلم برای این تکونای عجیب غریبت تنگ میشه


مامان

بالاخره دارم مامان میشم

چه حس عجیبی،یجور عشق بینهایت،هنوز به دنیا نیومده دلم میخواد بچلونمش

هیییی یکم دلم پره،یکم دلم گرفته...ولی ولش کن مامان

فقط خودمو خودت،فقط تو خوب باش،گور بابای بقیه

۹۹

در مورد مطالب قبلی باید بگم که...

با خودش صحبت کردم،تمام گره ها و عقده های درونم رو گشودم.همیشه همه چیز رو به همسر میگم.همه ی احساسات ته ته درونمو حتی!

خیییییلی حرف زدم،حتی وسط حرفام گریه هم  کردم ولی ادامه دادم.هی گفتمو گفتمو راحت شدم.ولی این داستان هیچ وقت واسم مختومه نمیشه.یعنی حالاها حالاها نخواهد شد.تا وقتی با شنیدن اسمش هنوز شاخکاش سیخ میشه،یعنی هنوز واسش مهمه.

نو من خدای کنایه هستم.یکی از غیرقابل تحمل ترین اخلاقای من!

و تا وقتی اینجوری ادامه بدی،کنایه میشنوی.

امشب هم تا اسمشو بردم،یه جوری از روی مبل سیخ شدی که با خودم گفتم الان گردنت میشکنه طفلک.

بله من تا همین اندازه روی عکس العملات حساس و دقیق هستم.کاش نبودم.کاش تخمم بود.مثل تو .

کاش زودتر حامله بشم و از شر فکرای تو و اکست بیام بیرون.چقد احمقم من ها،فقط الکی خودمو اذیت میکنم،خوبه خودمم اکس باز بودم.

در ضمن این جمله زن داییت هم جا موند،یادم رفت بهت بگم: خیلی تابلو هماهنگ میکردین که شب دوتاییتون بیان خونمون!!!

بهش گفتم یه بار دیگه سر این موضوع اعصابم بخواد خورد بشه درخواست طلاق میدم:))!نو وووووی،چون دوست دارم نازنینه گوه

بد بد سیچیویشن

دارم از شدت عصبانیت دیوونه میشم.نمیتونم این تعطیلات کوفتی رو تحمل کنم.چرا نباید به روی خودم بیارم؟معلوم نیست چیا گفتن که کلا چتشو پاک کرده.شاید ازش پرسیده چیا به من گفته.فکر میکنم مرور خاطرات شده واسشون.توف توو روحت با این تصمیمات.توف توو روت که هیچ وقت نمیتونی واکنش درست نشون بدی.

اصلا براش مهم نیست انگار.یه کلمه نمیپرسه چه مرگته!

چرا فکر این روزارو نکرده بودم؟مقصر خودمم،،انگار قبول کردم با این شرایط کنار بیام ولی نمیتونم.عصبانییییم.خیلی زیاد.

یعنی کار درست چیه؟اینکه به روش نیارم؟یا بشینم جلوش هر چی از دهنم در میاد بگم.میشناسم  خودمو..تا حرف نزنم حالم خوب نمیشه.انگار باید این حجم از تهوع رو روی یکی بالا بیارم.

داااااااااااارم دیوووووونه میشم.اه

هزار باره

شده یه چیزیو بفهمین که آرزو میکردین کاش هیچ وقت نمیفهمیدین و زندگی به روال عادیش برمیگشت؟

چند روزه یه چیزی مثه خوره افتاده به جونم.الان توی تاکسی تبدیل به افشره شدم.ولی اینقد دلم پره که دوست دارم خودمو یه جا خالی کنم.

هیچ کس نمیتونه کمکم کنه،خودمم که گویا نمیخوام کمک کنم!

مدام دارم همه چیو شخم میزنمو خودمو بیشتر عذاب میدم.مثه وقتی که  از فشار دادن زخمت لذت میبری!

چی میشد طرف این یکی نمیرفتی.اصلا دوست ندارم در موردش بی پرده صحبت کنم،چون حس میکنم زیر بار کلمه ها له میشم.

حالا یه روز میخواستیم دیر برسیم خونه،ترافیکو ببین چه روونه.توف تووی این شانس.

دلم یه دوست میخواد،الان باهاش قرار میذاشتم و میرفتیم یه جا میکپیدیم و من هی ناله میکردم.ندارم ولی.هیچ وقت نداشتم.

اونجایی که باید تصمیم درست بگیری،چشمتو روی همه بدیهیات میبندی .ولی بعد یه مدت که نه راه پس داری نه راه پیش،همه چیز مثه پتک کوییده میشه رو سرت،نه یک بار نه دوبار،ماهی هزاربار!