من خب شبا خیلی دیر خوابم می بره.همسری دیگه نهایت تا یک بیدار باشه و بعد میخوابه.بععد اونکه می خوابه من سر می خورم می رم اوووون گوشه تخت خواب، سرمو می کنم زیر پتو با گوشی میرم سایت مایتهاو لباس عروس و مدل حلقه و این چیزا سرچ می کنم!بعد نوور گوشیمم حتی کمش خیلی زیاده!یعنی نورش زیاده دیگه.خیلی ضایع ست:))
منم شدید اصرار دارم به اینکه نه من ساعت خوابم درسته و اصنم دیر نمی خوابم!
یه شب دیدم همسری داره وول می خوره.زوودی گوشیو خاموش کردم رفتم زیر پتومون خیلی مودب دراز کشیدم.یهو دیدم دستشو دراز کرده و هی منو می کشونه توو بغلش.اصن هم به یکم فاصله رضایت نمی داد و هی منو بیشتر می چسبوند به خودش. منم خنده م گرفته بود اصن وحشتناک:)) دیگه اینقد چسبوند منو که جایی واسه تنفس نداشتم و توی این اوضاع هر هر هم می خندیدم! بامزگیش واسم این بود که همسر خوابه خواب بود.اینقد خوااااب بودش که بعد هر چی براش تعریف می کردم یادش نمیومد.
ولی شیرین ترین و بامزه ترین بغلی بود که داشتیم.یعنی من داشتم!
می خوام لحظه های بانمکمو بنویسم از این به بعد.
یکی امشب بیاد منو از برق بکشه!
:))
این عادت بیخود کار کردن با گوشی تو رختخواب رو عوضش کن. و پیشنهاد میکنم خوابت رو با همسری هماهنگ کن. اینجوری خیلی بد میشه بعدا. از حالا تمرین کن ؛)
یکم تغییر کن، فقط یکم
اصن به من چه!!
آره توو فکرشم که باهاش تنظیم بشم