گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

35 یک عدد زن ِ روانی ِ افسرده ی ملول

یا خدا! خانمه 36 سالشه و یه پسر 20 ساله داره.خوش به حالش!من دارم فکر میکنم 36 ساله بشم و تازه بچه اولمو بیارم.وااااالااا!

طفلی بچه های ما!مامان و بابا نیستیم که!جد بزرگشون به حساب میایم.

فردا قراره هلی رو واکسن بزنن.وای خدایا چه کار سخت و طاقت فرسایی.مخصوصا الان که همه چیز رو تشخیص میده.امروز زنگ زدم خونشون.میبینم گوشی رو برداشته و پشت سر هم میگه الو سلام خوبی؟الو سلام خوبی؟ بعد که من مرده بودم از خنده، گوشی رو داده دست ِ مامانش و میگه خاله می خنده! بابا مدام فکر میکنه نوه ش نابغه ست و روزی 14 ساعت از شیرین کاریهای هلی واسه ی ما تعریف میکنه و اصرار داره یه چیزی یادش بدیم.یا ببریم پیش یکی که چیز یادش بده.حالا پیش کی و چه چیزی رو نمی دونیم!و هی میگه استعداد بچه داره حیف میشه:))

من و مامانشم هی میگیم آخیییی تو هم مثل ما باهوش شدی...کاش یه خوشگل خنگ میشدی و از دنیا لذت می بردی:))


نظرات 1 + ارسال نظر
BoBo جمعه 4 دی 1394 ساعت 14:50

بابای منم فک می‌کنه پاری نابغه اس! از پشت تلفن داد میزنه : ممو! (منو می‌گه:دس)


پدر بزرگن دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.