ساعت و روز آزمون مشخص شد.پنجشنبه عصر کنکور میدم و شبش هم پیش به سوی همسرجان ِ عزیز ِ دل.
امروز ملافه خریدیم واسه تشک مشکا...خیلی دوسش میدارم.همسری میگه روی این رنگ که آدم خوابش نمیبره.گفتم خب این واس تو نیست واسه مهموناست!
ترافیک خطمون تموم شده.30 گیگ توی 40 روز به نظرتون زیاد نیست؟اونم با ترافیک شبانه ی رایگان؟خب من شبا هی دانلود میکردم هی هی هی...الان میگم نکنه رایگانشو برداشتن و نیم بها کردن؟خب این ادا بازیا چیه؟الان من رو ممنوع الدانلود کردن.
همسرو خیلی اعصابش از محل کارش داغونه.هیچ وقت هم تا حالا از مشکلات سر کارش بهم نگفته.حالا من نمیدونم باید مجبورش کنم حرف بزنه در این مورد یا دیگه وقتی میاد خونه ذهنشو از این مسائل دوور کنم؟ خب صد در صد مورد دوم بهتره.فقط من این مشکل رو دارم که وقتی چیزی توی زندگیم باشه و در موردش با همسرو نتونم صحبت کنم حس میکنم ازش دور شدم.نمیدونم آقایون چجورین؟فکر نمیکنم اجباری داشته باشن واسه گفتن همه چیز.نههه؟
سمیرا از پویی پرسیده عروسی خانم فلانی میاین؟اونم گفته هنوز که دعوتمون نکردن،دعوت کنن چرا که نه!
حالا من حس میکنم سمیرا دوست داره پویی توی مراسم باشه.چی کار کنم به نظرتون؟دعوتش کنم؟
این نکته رو هم مد نظر داشته باشین که آقای داماد خیلی زیاد دوست و رفیق داره که دعوت کنه و من نهایت سه نفر...this is so saaaad
در کنار همسرتون خوش بگذره بهت روشنک جون
روزاتون سرشار از عشق و شادی و خوشحالی.
مرسی عزیزم
نمیدونم همسرو چطوره، ولی من ترجیح میدم یکی به حرف بیاره منو و مجبورم کنه راجع به مشکلات سرکارم حرف بزنم، چون خودم قطعا اینکارو نمیکنم و میگم نباید مشکلات بیرونمو واسه خونه تعریف کنم و منزل رو ناراحت کنم! و تو خودم میریزم. اما تجربه ثابت کرده اگه حرف بزنم بهتره.گ واسم.
همسررو خوبه سلام میرسونه
یه بار این روش رو هم امتحان میکنم.مرسی
دقیقا همین پارچه رو ما خریدیم واسه تشک های زن داداشم.
مبارک باااشه:)
مرسی عزیزم