گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

۱۲۰ چمدان نارنجی مضطرب

پنجشنبه ای بدو بدو از کنکور رفتم خونه و ساک بستم و با یه استرس عجیب رفتیم فرودگاه.نمیدونم چرا قبل هر پروازی هی به دلم میزنه نه این بار دیگه سقوط میکنه!

این دفعه بیشتر استرسم از این بود که از پرواز جا نمونم!نمیترسم ها،چون به محض سوار شدن دلم آروم میگیره.

خلاصه اینکه چرخای هواپیما باز شد و‌ نشستیم به سلامتی و میمنت!دوباره موقع تحویل بار استرس گم شدن چمدون پیدا میکنم!و درگیر این فکر بودم که حالا اگه چمدونم گم بشه من امشب لباس چییی بپوشم.کلا در زندگی یه همچین دغدغه هایی پیدا میکنم!بله...

به هر حال چمدون نارنجی کله گندمون رو برداشتیم و ددد بدو.آقای کفاشیان رو هم دیدم که نمیدونم چرا وقتی دیدمش خنده م گرفت:)) جک زنده ست بنده خدا!

همسرو رو از دور دیدم و هی واسه هم بال بال زدیم تا رسیدم بهش  و دد ببوس و دد بغل!

از این به بعد منتظر خواندن مطالب خاک بر سری ما باشید:))

خیلی خوبه و خوش میگذره خخخخب!

امروز میخوام شله زرد درست کنم بخووریم.برای اولین بار.من مامانم بهترین شله زردای دنیا رو درست میکنه ها.خاک توو مخم که واینیسادم کنارش یاد بگیرم.فقط در حد تئوری بلدم.


نظرات 2 + ارسال نظر
سین شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 21:28

انواع و اقسام فوبیاها رو داری ها ;)

حرفه ای شدی، مث سریالا واسه پست های بعدی تبلیغ می کنی

فکر کن یه سریال میساختی اسمشم میذاشتی shole zard teori

جدا شلدون آدمو یاد شله زرد نمیندازه ؟ ;)

آره من الان فهمیدم از بچگی دوست داشتم فیلم نامه نویس بشم
جدا شله زرد منو یاد شلدون ننداخته تا حالا

Fereshteh شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 19:45 http://archangel1374.blogfa.com

یه فکری به حال ما مجردا بکن که وبتو میخونیمـ
ولــــــــــــــــــی خیلی باحآل گفتـــــــــــی

میخوام یه چشم انداز واقعی از زندگی متاهلی داشته باشین خب!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.