برادرشوهر کوچیکه کنکوریه.حالا نشستن منتظر که نتایجش بیاد.از اونور مادرشوهرخانم کشف کردن که اگه شهر خودمون قبول نشه میفرستیمش آزاد تهران.
الان دقیقا شعورشون در همین حده که اول زندگی سرخر بفرستن واس من؟دانشگاه ملی رو ول کنه پاشه بیاد اینجا که پختن براش؟
چه بدبختی دارم من.
حالا میخوام با شوهرو صحبت کنم.خود شوهرو مخالف اومدن برادرشه و میگه یعنی چه؟!البته فقط به من میگه،الانم که فهمیده این نظر گرانبها،ایده ی مادرجانش هست عمرا چیزی بگه.
به نظرتون من همین اول کار رک و پوست کنده نظر مخالفم رو با رعایت لطافت و خیلی دلبرانه اعلام کنم یا وایسم هروقت نتایج اعلام شد بگم؟
نظر خودم اینه الان بگم،قبل اینکه نقشه های جدیدتری نکشیدن!
والا خونه تازه عروس همینجوری مهمونیشو نمیرن،اینا هنوز یه سال نشده میخوان بیان با من زندگی کنن.
بحث یک ماه دو ماه هم نیست که،حرف ۴ سااااااله!
راهنمایی کنین لطفا
پ.ن:امشب با خاله اینا رفتیم سینما فیلم فروشنده رو دیدیم.همه ی سینماهای اطرافمون پر بودن و واسه اولین بار رفتیم سینما قدس یا همچین چیزی!
یعنی موووزه بود ها!قدیمیییی،داغوووون.حس زندگی توی دهه ۴۰_۵۰ رو داشت.شبیه سینمایی بود که قباد و شهرزاد میرفتن.
بعد تماشاچیا بسی باحال بودن.اکثر سینماهایی که قبل این رفته بودیم کسی جیک نمیزد و فرهنگ سینمایی بسی بالا بود.جرات نمیکردی روو صندلیت جابجا بشی،اینقد که همه مودب و ساکت بودن!اما توو این سینما اصن واویلوو!پشت سرمون که انگاری مهدکودک بود،صدای خرش خرش چیپس و پفکم اینقد زیاد بود که یه جاهایی شبیه صدای بارون میشد!به جان خودم.خلاصه خاطره انگیز شد!
فیلم هم بسی قشنگ بود.دوسش داشتم.
وای وای ...
خیلی بدم میاد که نظر آدم رو نمیپرسن و برای خودشون تصمیم میگیرن و نقشه میکشن ...
منم میگم که حالا که بحث 4 ساله بهتره که کم کم حرفشو پیش بکشی و نظرتو بگی ...
به نظر من خود شوهرت و برادرشوهرت باید با این قضیه مخالفت کنن : )
خرش خرش مثه صدای بارون
برادر شوهر که از خداشه!
گفتم به همسرو...میگه اونا خودشون به فکر هستن.ولی میدونم که اگه بیاد اینجا حداقل یک سالی رو مهمون ماست.
از الآن بگی بهتره خب
جــوری که از طرف خودشون باشه
اصلا به مامانبزرگت بگو به خالت بگه
اگه رازدار هستن مادربزرگتــون
+سینما باید سکوت باشه.صدا چیپس و خوراکی خوردن و بچه رو مخه
آره خیلی رو مخ بودن
ب نظر من از همین الان با خوشرویی بگو
والا من الان2 ساله سر خونه و زندگی خودمم ولی تصور چنین حالتیم برام سخته