گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

106گوش کن؟!

اسم وبلاگم چقدر مسخرست...رو چه حسابی همچین اسمی انتخاب کردم براش نمیدونم!

النگ و دولنگ میزاشتم که بهتر بود!

105 ارتوپد

امروز عصری با مادرشوهرو و برادرشوهرو رفتیم دکتر ارتوپد.بله من همچین عروس گلی هستم.

برادرشوهرو میره والیبال و زانوش مصدوم شده و اینها.

بماند که طبق معمول نشستیم حساب کتاب که این ارتوپد کچل روزی چقدر پول در میاره و مثل جریان دندون پزشکا خودمون رو لعن و نفرین نمودیم کمی.

اصن این شهر ما بهشت دکتراست ها.حتی همین دکتر سلولهای بینابینی هم اگه بیاد اینجا،توی مطبش جای سوزن انداختن نخواهد بود.

خلاصه دکتر گفت برو ام آر آی که ببینیم نیاز به عمل داره یا نه.

بعد من گفتم وای برادرشوهر جان بیا با من بریم تهران،اونجا برو پیش پرفسور امینی(بله از آشناهامون هستن.بله ما فامیل پرفسور زیاد داریم!بله دروغ گفتم!)

تا اینو گفتم مادرشوهرو گفت منم دیگه باید بیام اگه بخوان عملش کنن =))

یادم رفت اینو به همسرو بگم یکم بهش بخندم !

کلا دنبال بهونه هستن بیان اونجا.یعنی ولشون کنی اونجان.خدا به من رحم کنه:))

104 من مست و تو دیوانه

شوهرو دیوونه شده.یعنی عاشق شده.یعنی نمی دونم واقعا اینقد عاشق و خل و چل شده یا اداشو در میاره.

میگه نمی خواد کنکور بدی پاشو بیا.نمیزاره من ادامه تحصیل بدم:))

میگه هیچ وقت اینقد بی تاب و بی طاقت کسی نشدم.دیوونه شدم.پاشو بیا اینجا.

هی دلبری میکنه خلاصه.

دیشب جفتمون اعتراف کردیم که اون اوایل اصلا  احساس دلتنگی نمی کردیم.من بهش گفتم حتی اینقدر ناراحت میشدم که چرا دلم واست تنگ نمیشه و اینا.اونم گفت آره منم همینجوری بودم.ولی الان حس میکنم یه چیزی از وجودم کمه.راست میگه ها.

نمی دونم اون سه هفته ای که باهم بودیم و سفری که باهم رفتیم خیلی خوب بود انگاری.گفتم عاشقش میکنم.دست بزنین برام.

میدونم همیشه اینجوری توی اوج نمیمونه.امیدوارم بمونه ولی همچین انتظار بیجایی ندارم.با این حال این روزهامونو دوست دارم.اصن سال 95 تا اینجاش خیلی خوووب بوده برام.

پ.ن :  اگه دچار حالت تهوع شدین اشکال نداره، خوب میشین:دی

خب چیییی کار کنم؟زندگیم لووسه به من چه!

عکس و تصویر

103 ...

نه تنها تا الان نخوابیدم بلکه یه عکس واسه همسری فرستادم و اونم بیدارش کردم.یعنی نمیخواستم بیدارش کنم.میخواستم صبح که بیدار میشه و میبیندش خوشحال بشه.اما دیدم زودی جواب داد قربونش بشم.

خب توو دلم خیلی عشق بوود میخواستم یه جوری بهش نشون بدم دیگه.

گفت میمیرم واست...


102 ویز ویز

به این حجم انبوه خوشبختیمون دارم مشکوک میشم!

یعنی خدا چه نقشه ای برامون کشیده؟

میشه همه چیز همینجور خوب و خوبتر بشه؟

نمیدونم با وجود تموم این حسهای خوب همیشه یه استرسی توی وجودم دارم.

مثه اون قدیما که وقتی خیلی میخندیدم بزرگترا میگفتن اینقدر نخندین الان کوفتمون میشه!


پ.ن: یه پشه نصف شبی توی گوشم ویز ویز میکنه.مجبور شدم پاشم چراغو روشن کنم و الان نشستم به کمینش.اگه نکشمش تا صبح حس نیش خوردگی پیدا میکنم همش.

پ.ن2: آشغاااااال نیشم زد.معلوووم نیس کدوم گوریه.پشه نیست که،گاااااوه!

101 شری

یه چیز که توی سریال شهرزاد خیلی روی مخم راه میره این سیاهی لشکرای بیخودشن.

یعنی واقعا لازمه توی صحنه های بیرونی اینقدر آدم از جلوی دوربین رد بشن؟؟؟نمیشه توی پس زمینه داشته باشیمشون؟

یه چیز دیگه ش هم اینه که همش عشق رو با بدبختی همراه میکنه.هر کی به هر کی نرسه عاشقه.خب نمیشه یه کسایی هم بهم برسن و عاشق هم باشن؟البته این معضل همه گیره.یعنی توی فیلم ها و سریالهای ایرانی خیلی خیلی خیلی کم زوج های خوشبخت پیدا میشه.

واقعا نمیشه یه فیلم راجع به زن و شوهرهای عاشق بسازین که تا آخر عمرشون خوشبخت زندگی میکنن؟ خب هی آدم فکر میکنه ازدواج چیز مزخرفیه و کسی قرار نیست عاشق زن و شوهرش باشه.

خودمونم همیشه فکر میکنیم اونیکه بهش نرسیدیم خیلی بهتر بود... من همین فکر رو می کردم.هنوزم بعضی وقتا این فکر احمقانه رو میکنم.کاش قبول کنیم توی بهترین موقعیتی هستیم که قرار بوده باشیم و حالا مرد باشو خوبترش کن.

کلا سریالیه که آدم رو یاد شکست عشقیهای زندگیش میندازه.

100 Lovi Lover

امشب مث این دوس دختر پسرا تا 2 شب داشتیم چرت و پرت میگفتیم.

دنبال خاطرات مشترک گذشته می گشتیم.اینکه اصن فکر میکردیم همچین اتفاقی بینمون بیوفته؟من بهش گفتم اصصصصلا حتی یه درصد .بهم گفت خر!

میگه واقعا هیچ وقت به من فکر نکردی؟گفتم نه!

خب من همیشه پسرهای فامیل و پسرهای همسایه رو جزء آدمیزادها حساب نمی کردم.به نظرم خیلی چیپ و خز بود که آدم عاشق این دوتا گروه بشه!

میگه  ولی من بهت فکر میکردم.دوست داشتم بغلت کنم حتی.(اینقد که من بغلیم خب!:دی)

از ماجرای پارک ملت مشهد بهش گفتم.که داشتم میرفتم یه بنده خدایی رو ببینم و تو یهو جلوم ظاهر شدی و من همونجوری با نیش باز گفتم داااررررم میرم دشووووری! و بعد تا دشوری ها باهام اومد.اون سال باهم رفته بودیم مشهد.چقدر هم خوش گذشت.البته شوهر بنده صبحها میرفت با دوست دخترش بیرون، شبها هم زود می خوابید.اما ما چهارتای دیگه خیلی خوش گذروندیم.

از این شب خوبا بود امشب.کلی قربون صدقه هم رفتیم.کلی بهش گفتم من آدم حسودی هستم:)) و بالاخره اون حرفی که میخواستم رو بهش زدم و راضیم از طرز گفتنم.شاید خیلی کم تاثیر مثبت بزاره ها.اما اینکه حرفمو زدم حس خوبی بود.

فکر نمی کردم اینقد عاشقش بشم.و اینقد همه رو از یادم ببره.و اینقد هر روز عاشق تر بشیم.البته چند روز قبل پریودیمم هست و هورمونهای عشقم میزنه بالا.حالا اگه چهار روز دیگه اومدم اینجا فحش فحش کاری راه انداختم با همسرو، تمسخرمون نکنین.به هر حال زندگی بالا و پایین داره:دی


خلاصه این روزها خوشحالم که دارمش.

خیلی هم میخوااااابم.

در واقع یه سریال جدید کشف کردم به اسم transparent. شبا بیدارم تا 6 صبح که دانلودش کنمو ببینمش.6 میخوابم تا 11-12 که فینگیلیه خاله میاد توی اتاقم و میاد روی تختم و هی بوووس میکنه بوووس میکنه.امروز اومده زیر پتو و ازم تقاضای جی جی کرده!

بعد عصرا دوباره میخوااااااابم.اصن یه وضعی شده.

در ضمن این سریال +17 هستش.کلا پیرامون مشکلات جنسیه. از این سریالاست که همه توش کلی مشکلات خنده دار دارن.اینا هم یه خانواده 5 نفری هستن یکی از یکی دیگه بدتر:))

برای دانلود به سایت 130nama,com مراجعه بفرمایید.البته توصیه نمیشه زیاد:دی

99 مرض فرندزییسم

یعنی میتونم بشینم یه عالمه فیلم جدید و سریال جدید دانلود کنم.اما نمیدونم چه مرضی هست که هنوز اصرار دارم  سریال فرندزی که صد بار دیدم رو دوباره دانلود کنم.

یکی به من کمک کنه!

98 خاکستری متالیک-ترمز زانتیا-چراغ اسپرت-شیش ماه بیمه!

ماشین خریدیم.یوهاهاها....

دیروز پدرشوهر یه ماشین گرفته بود که من رنگشو اصن دوست نمیداشتم.خلاصه جوری شد که اون ماشین معامله ش بهم خورد و یه ماشین دیگه پیدا کردن.این ماشین جدید رو بسیار زیاد دوووست میدارم.خووشگلانسه!باهاش رابطه عاطفی پیدا کردم.الانم دلم براش تنگ شده:|

از فردا هم به عشقش میرم گواهینامه م رو تمدید میکنم.حالا از فردا نشد از پس فردا.گرچه می دونم همسرو به من ماشین نمیده.خودش خیلی شوماخره.اصن یکی از نکات جذاب و زکزی که واسه من داشت همین دست فرمونش بود لامصب.اصن پارک دوبل میکنه بیاو ببین.آدم حالی به هووولی میشه.

نمی دونم بقیه دخترا هم همینجورین یا من خیلی مورد دار هستم.اصن دست فرمون ِ طرفم خوب باشه خیلی دلم میخوادش( الان معادل بی ادبیشو نمیتونم به کار ببرم اینجا!خانواده نشسته خب!)

کنار ماشین و آرایشگاه و سفره ی عقد تیک خورد و از این بابت خوشحالیم.

امروز هم رفتم و جهاز خریدیم.بگین چیییی؟ سجاده و جا نماز.یه سفید جینگیل مستون داشتم قبلا.یکی دیگه هم گرفتم.یه ترمه هم گرفتم واسه قسمت مردونه.و دوباااااره چادر نماز خریدیم که وای وای خیلی خووووشگله.حالا نیست خیلی نماز میخونیییییم....واسه مهمونامون گرفتم خب.


97

در کل ما فقط در حال مسخره بازی هستیم و حرف جدی کم میزنیم.یا وقتی یکی حرف جدی میزنه اصن متوجه نمیشیم!

در راستای این اخلاق های گندمون، امشب همسرو گفت من فیلم گذاشتم میبینم.گفتم ببین.بعد یه ساعت پیام داد که وای خوابم برده بود ها! منم گفتم آخی خوب بخواب مگه مجبووووری؟

بعد همسرو گفت عزیزم خوابیدن بدون تو که خووواااب نیست مرگههه....خب با توجه به شناختی که از همسرو دارم حتی یه درصد هم احتمال نمی دادم این جمله ی لوووسی که گفت جدی باشه. من هر هر خندیدمو گفتم اوووووووق!!!

به همین برکت!

بعد دیدم همسرو پنچر شد و اینا.و گفت اتفاقا بدون تو خواااااب اینقدر میچسبه.گفتم آره خب درکت میکنم!!:دی (دیگه اینجا فهمیدم که نباید میخندیدم!باید من هم یه جمله ی لوس میگفتم!)

تا همین چند دیقه پیش که گفت من میرم بخوابم.تو هم برو یه وری واس خودت بخواب.طرف من هم نیای:))

گفتم ااااااااااا چس نشووووو....خب ببخشید خندیدم.فکر کردم شوخخخخیییی میکنی و اینها.

خودمو هی لوووس کردم و مثه گربه لای دست و پاهاش به صورت مجازی لولیدم که ختم بخیر شد.البته مثلا در حد دو دیقه فقط.بچه م مث من چس نمیشه.زووود از چسی در میاد.

اینارو مینویسم چون حسهای خوبشون بعد یادم بیاد.

چند وقت پیشا مسج های اول رابطه رو می خوندم یعنی حالم بهم خورد اینقدر که لوس بودیم.اه اه....

اصن رابطه ای که همیشه خوب باشه و هی لوس باشیم واسه من خسته کننده ست.الان یه هفته س هی لووووسیم  و خوبیم.امروز داشتم سعی میکردم یه بهونه پیدا کنم سگ بشم اما پیدا نکردم :)) 

انشالله هفته بعد پریود میشیم از خجالتش در میایم.


امروز فینگیل بچه اول بهم دستور داد که خاله بالش بیاره...رفتم بالش آوردم براش.ازم گرفته و بهم میگه مرسی دخترم :))

یه بچه ی یک سال و ده ماهه ی ریز میزه با یه عالمه موی فرفری...وای خدا من از این موجود چجوری جداااااا شم آخه !

96 رهن کامل!

به سلامتی و میمنتی امشب فهمیدیم که قرارداد اجاره ی خونه ی فعلی همسرو تا آخر اردیبهشت هست نه تا آخر خرداد.

منم که همینجوریش تنبل شاه عباس بودم.الان تصور کنین که دچار رخوت بهارگونه هم شدم دیگه هیچی.

حالا واسه فردا و پس فردا قرار گذاشتم با بقیه که برم دنبال کارها.وقتی با کسی قرار میزارم مجبور میشم برم.

یه مرضی هم جدیدا کشف کردم، اسمش مررض دیوارگردیه.

این آدمایی که تازه برنامه ی دیوار رو دانلود میکنن دیدین؟

هی همه چیز به نظرشون بامزه و قابل خریدن و قابل فروختن میاد.یعنی دیووونه میکنن آدمو ها! من امروز واسه گشتن دنبال خونه این برنامه رو بالاخره نصب کردم و دیدم دچار همچین مرضی شدم و داشتم بقیه رو دیووونه می کردم و خیلی خنده دار بودم.خیلی هم خودمو کنترل میکردم ها.اما بازم قیمت بعضی خونه ها به نظرم خیلی ایده آل میومد و هی به همسرو میگفتم.اونم میگفت قربونت اینا دووووووره.توی همین چهارتا منطقه ی که بهت گفتم بگردم.من ولی کل تهران رو گشتم. به جز اون چهارتا منطقه!