گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

بد بد سیچیویشن

دارم از شدت عصبانیت دیوونه میشم.نمیتونم این تعطیلات کوفتی رو تحمل کنم.چرا نباید به روی خودم بیارم؟معلوم نیست چیا گفتن که کلا چتشو پاک کرده.شاید ازش پرسیده چیا به من گفته.فکر میکنم مرور خاطرات شده واسشون.توف توو روحت با این تصمیمات.توف توو روت که هیچ وقت نمیتونی واکنش درست نشون بدی.

اصلا براش مهم نیست انگار.یه کلمه نمیپرسه چه مرگته!

چرا فکر این روزارو نکرده بودم؟مقصر خودمم،،انگار قبول کردم با این شرایط کنار بیام ولی نمیتونم.عصبانییییم.خیلی زیاد.

یعنی کار درست چیه؟اینکه به روش نیارم؟یا بشینم جلوش هر چی از دهنم در میاد بگم.میشناسم  خودمو..تا حرف نزنم حالم خوب نمیشه.انگار باید این حجم از تهوع رو روی یکی بالا بیارم.

داااااااااااارم دیوووووونه میشم.اه

هزار باره

شده یه چیزیو بفهمین که آرزو میکردین کاش هیچ وقت نمیفهمیدین و زندگی به روال عادیش برمیگشت؟

چند روزه یه چیزی مثه خوره افتاده به جونم.الان توی تاکسی تبدیل به افشره شدم.ولی اینقد دلم پره که دوست دارم خودمو یه جا خالی کنم.

هیچ کس نمیتونه کمکم کنه،خودمم که گویا نمیخوام کمک کنم!

مدام دارم همه چیو شخم میزنمو خودمو بیشتر عذاب میدم.مثه وقتی که  از فشار دادن زخمت لذت میبری!

چی میشد طرف این یکی نمیرفتی.اصلا دوست ندارم در موردش بی پرده صحبت کنم،چون حس میکنم زیر بار کلمه ها له میشم.

حالا یه روز میخواستیم دیر برسیم خونه،ترافیکو ببین چه روونه.توف تووی این شانس.

دلم یه دوست میخواد،الان باهاش قرار میذاشتم و میرفتیم یه جا میکپیدیم و من هی ناله میکردم.ندارم ولی.هیچ وقت نداشتم.

اونجایی که باید تصمیم درست بگیری،چشمتو روی همه بدیهیات میبندی .ولی بعد یه مدت که نه راه پس داری نه راه پیش،همه چیز مثه پتک کوییده میشه رو سرت،نه یک بار نه دوبار،ماهی هزاربار!