گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

هم اکنون صدای مارو از اتوبان قم-تهران میشنوید
یه مسافرت یه هفته ای یهویی داشتیم
خب قرار نبود دیگه تا عید بریم دیار
ولی هفته ی پیش یکی از اقوام فوت شد و باید خودمونو میرسوندیم
اینجوری شد که مامانم زودتر از چیزی که قرار بود برگشت دیار و دیگه اونجا موندنی شد
حالا تنهایی داریم برمیگردیم
پر از استرسم
که ایا از پسش برمیام یا نه
مامانم گفت ذره ای حس کردین بچه داره توی مهد اذیت میشه بگین من دوباره میام
فرشته ست یا کی چی؟
شنبه قرار داریم بریم مهد
به قول همسری هنوز باورمون نیست که پسرک باید بره مهد
هی فکر میکنیم این وسط یه اتفاقی میوفته که مجبور نباشیم ببریمش مهد
پسرکم البته خیلی معاشرتیه...عاشق بچه هاست و امکان نداره اجازه بده یه بچه بدون بغل از کنارش رد بشه
ولی من نگران ساعت طولانی و مریضیای توی مهد هستم
خدایااااا تا این گوساله ی ما گاو بشه من یکی جان به جان افرین تسلیم خواهم نمود

یکی از پروژه سنگینای این چند مدت رو انجام دادیم

واکسن ۱۸ ماهگی

فکر نمیکردم این واکسنش سخت باشه ولی از همه سختتر بود

یعنی رفتم واسه یه واکسن راحت که یهو اونجا متوجه شدم نخییییر،گویا یه دونه واکسن نیست و دو تاست،این یعنی فاااااجعه

خلاصه خیلی بد بود،تا دو روز هم درگیر تب کردنای بچه م بودیم

حالا مونده پیدا کردن یه مهد خوب یا یه پرستار 

یعنی اونم بخیر میگذره و این همه ترس و فکر و خیالای من تموم میشه؟

هیچ وقت این حجم از خشم رو تجربه نکرده بودم

اونم از موضعی که نتونی هیچ کاری بکنی براش

اینا دیگه چه موجوداتی بودن که خلق کردی؟