گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

۱۷۸

چهارشنبه تولدم بود و همسرو بهترین شب تولد رو برام گرفت.

با اینکه کادومو چند روز قبلش باهم رفتیم خریدیم ولی بازم کیفور شدم.

از قبل تولد هم بهش گفته بودم واسم تولد نگیر،بجاش دوتایی بریم بیرون واس خودمون،چون همیشه از کیک تولد و ادا بازیهاش بدم میومده.روز تولد آدم همینجوریش مثل غروب جمعه میمونه،دیگه با اون کیک تولد بدتر هم میشه.

خلااصه رفتیم یه کافه رستوران با موسیقی زنده،خیلی بهمون خوش گذشت.محیط عالی،موسیقی عالی،غذا عالی...کلی دست زدیمو آواز خوندیم و مستی کردیم.

فردا هم مامان و خواهر میان پیشم و اینم سورپرایز تولدم حساب میشد که لو رفت.هاها.

۱۷۷

یه وقتایی با خودم فکر میکنم اگه اون شب جوابم به محمد یه چیز دیگه بود،الان کجا بودم؟اوضاع چه جوری میشد؟

صبح به صبح که میرم سر کار،یه سری آدمای تکراری میبینم.واسه بغضیاشون حتی اسم هم گذاشتم.

یه آشغال جمع کن جنتلمن داریم.یه آقای پیر و مودبیه که همیشه یه جا کنار کیف و کیسه هاش میشینه،روزنامه میخونه و سیگار میکشه.از توی سطل زباله واسه گربه ها هم غذا پیدا میکنه.

یه خانم ممه گنده داریم کارمند بانک.

یه خانم مو بلونده مهربون.

یه دختر اسلوموشن که انگار غم دنیا رو دوششه

دختر دبیرستانیه لقمه به دست تنها

و خیلیای دیگه.

یه وقتایی مشکوک میشم که نکنه منم توی ترومن شوو دارم بازی میکنم!


دندون درد داره اعصابمو داغون میکنه.اصلا هم خوشم نمیاد برم دندونپزشکی.چرا هرچی لجبازی میکنم اینا خوب نمیشن پس؟!