گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

4

تمامی ِ دینم به دنیای فانی شراره ی عشقی که شد زندگانی....

دو هفته س داره یه سره خون میاد ازم...اصلا حس و حال ندارم امروز...از همه چیز بدم میاد...از رفتارهای همه بدم میاد...

دیشب حس عاشقی داشتم خیلی...دلم تنگ شده بود برات.

نمیدونم میخوام توو زندگی چیکار کنم.تا الانشم نمی دونستم..بیشتر دنبال یافتن عشقی ابدی بودم...هر هر هر!

زاییدی نادو خانم...زاییدی عزیزم.

دلم از غصه دااااره خون میشه دریا کاری کن....

چقد من حسودم...همش دوست دارم همه ی توجهاتش به من باشه.همه چیش من باشم...اینجوری نیست دوستان...زندگی مشترک خیلی تخمی تر از اون چیزیه که ما دخترا تصورش میکنیم...مردا یا حالیشون نیست یا نمی خوان حالیشون باشه که نفر اول زندگیشون دیگه ننه شون نیست!

هی هم زر روانشناسی می زنه که همسر اولویت اول زندگی هست و اینها....پس کو؟

شاید من خیلی بیخودکی حساسم ...شاید که نداره...صد در صد من زیادی حساسم.

چرا اینقد بیخود زندگی کردم؟چرا به هیچ جا نرسیدم ودیگه هم جایی واسه رسیدن نمونده!

خسته شدم از اینکه هی درگیر اضافه کردن وزن بودم  این مدت...آدم یه نتیجه ی یهویی و قابل توجهی هم نمیبینه دلش خوش بشه.

فردا نمیخوام از توی غارم برم بیروون....


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.