گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

26 حنا حنا طلایه

الان دچار حمله عصبی شدم یه لحظه!

خب الان خیلیا دیگه حنابندون نمی گیرن.ولی توی فامیل ِ ما اعتقاد بر این هستش که کیف ِ عروسی به حنابندونشه.خب ما حنابندونامون یه مراسم خاصی داره.توش کلی شعرای محلی می خونن و رقص گروهی باحالی دارن.حالا درسته تک و توک بلدن و چوب ها بعضا توو سر و کله هاشونم می خوره..ولی خب باحاله.خیلی باحاله.من خیلی دوووست دارم.

حالا امشب همسر گفت یه بحث جدی می خوام باهات بکنم. و من گفتم یا خدا چی میخواد بگه! آخه ما اصلا جدی حرف نمی زنیم!گفت حنابندون چیکار کنیم بگیریم یا نه!اول از همه اینکه خاله جان هم هی می گفت واس من حنابندون نگرفتن و مراسم مسخره ایه!حالا به نظرم شما هم نگیرین بهتره! من خب هیچی نگفتم اون موقع.کلا معتقدم در مورد این مسائل بهتره بزرگترا صحبت کنن.

خلاصه من هم گفتم من حنابندون دوست دارم،همین...

میدونم که نمی تونن واسم حنابندون نگیرن.چون من راحت می تونم از طریق خانواده حرفمو به کرسی بنشونم.یعنی حتی یه درصد هم احتمال نداره که من بخوام حنابندون رو کنسل کنم!ولی بهش گفتم خودت تصمیم بگیر...که حنابندون بگیری یا تا آخر عمر نق نقهای منو سر اینکه مراسم نگرفتی گوش بدی!

من شاید سر خیلی چیزا کوتاه بیام.ولی سر این مسائل هیچ وقت کوتاه نمیام.چون معتقدم حسرتش تا آخر به دل دختر می مونه.اونم تووو فامیلا ما! که چپ برن و راست بیان بگن یه حنابندون واست نگرفتن!والا!

عصبانیم الان! 

دوست ندارم کسی واسم کوتاهی کنه!

والا کم ما پول جهاز و مراسم شب عقد رو دادیم!!حالا یه مجلس هم عرضه نکنن بگیرن؟دیگه چی!

نظرات 2 + ارسال نظر
BoBo دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 02:02

اوگی وارد بحث نمی‌شم اما واقعا ...
این پستت خیلی بد بود! کلی تضاد داریم ولی راجع به هیشکدومشون حرف نمی‌زنم! همون که به من ربطی نداره!

خودت خیلی بد بودی!!:دی
خودتی!

BoBo دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 01:52

به من ربطی نداره ولی امیدوارم این جملاتت رو از ته دل نگفته باشی "والا کم ما پول جهاز و مراسم شب عقد رو دادیم!!حالا یه مجلس هم عرضه نکنن بگیرن؟دیگه چی!"

کاملا هم از ته دلم بود.
شما وارد این مباحث نشو که اصن عقایدت با من یکی سازگار نیست و اصنم شما مردا یه ذره درک ندارین!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.