الان فهمیدم دد لاین ِ تحویل فاز یکمون فردا نیست و پس فرداست.الان نمی دونین چقدر خوشحالم.
ماه بعد قراره برم پیش همسر و هزار کار نکرده دارم و حتی شوق دیدار هم باعث نمیشه زودتر کارامو راست و ریس کنمو برم.
امروز نرفتم باشگاه.به همسر که متخصص در زمینه بدنسازی هستن گفتم حسش نیست برم.گفت پس نرو که مصدوم میشی و زیر وزنه خالی میکنی.
غش غش خندیدم میگم حالا دو تا وزنه چهارکیلویی خالی کردن نداره که...ولی چون بنده بسیار حرف گوش کن هستم دیگه نرفتم!عاشقشم که مثل خودم تنبله و شرایط منو درک میکنه:)) البته هیچ کس مثل من تنبل نیست.
دیشب خواب دیدم همسر از یه جایی بهم زنگ زد و گفت برو توی دفترچه ای که روی میز دارم این چندتا چیزی رو اضافه کن.سراغ دفتر که رفتم یهو دیدم تهش خاطرات گذشته ش رو نوشته.جمله ی اولش رو که خوندم دفتر رو بستم.توی خواب به خودم میگفتم همون اولش باهم طی کردیم در مورد گذشته حرفی نزنیم...و شاد و شنگول از دفتر دور شدم.
شاد و شنگول و تنبل :))