گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

43 ...سراسر مه گرفته...

امشب باهاش حرف زدم.ظهری پیام داد که بیدار شدم و میرم دوش.بعد هم با دوتا از همکارا میرم بیرون.دیگه رفت تا شب...بهش گفتم هر وقت بیکار بودی بگو حرف بزنیم.گفت راجع به چی؟گفتم نترس..راجع به خودمون...حرف زدیم یکم.گفتم رابطه مون هنوز خیلی سطحیه و من احساس صمیمیت رو ندارم هنوز.خب ما به اسم زن و شوهری فقط یه ماه پیش هم بودیم...گرچه فکر می کنم بهونه س...فکر می کنم اون جرقه ِ هنوز زده نشده بینمون.میگه خب مث شهرزاد و قباد یکم وقت میبره.ما هم وقت زیاد داریم!

خیلی تووداره.اصن نمی تونم عمیق بشناسمش.دلیلشم اینه که مدام در حال مسخره بازی در آوردنه!ولی حرف زدیم.خیلی زیاد و همین خوبه.این مدت خیلی کم حرفیدیم.بهم گفت تو خیلی باجنبه ای و هرچیزی سریع بهت برنمیخوره.

ولی خودم فکر می کردم خیلی زودرنج باشم.ولی نیستم انگار.

بعد میگه از اینکه وسط حرف زدن یهو غیبت میزنه اعصابم خورد میشه:))

آخه یه چیزی میگی که دیگه جوابی نداره.و منم اون لحظه حرفی ندارم بزنم.خب چیزی نمیگم !

تمام عضلات مبارکم گرفته و این حاصل تلاش های من در باشگاه می باشد.دیروز خیلی سخت تمرین کردم.شرشر عرق ریختم ها.و نتیجه ش هم این شد که شبش پریود شدم.حالا تا شنبه نمیشه برم باشگاه.

قبل عقد پدرشوهر یه حرفی مطرح کرد که من خیلی ناراحت شدم.مخاطبش هم من نبودم.یه حرف مسخره زد.به بابام گفت نمیشه الان واسه نادو کم بزارین چون ملت میگن حالا دیگه از پس خرج عقد این دختر دومیش برنیومد.خب آخه این حرفیه که آدم بزنه؟من این حرفش خیلی به دلم موند.امشب بحث به یه جایی رفت که این حرفو مطرح کردم.گله نکردم ولی گفتم عمو موقع عقد همچین عقیده ای داشت و اینها....

بعد خودش در کمال ادب و احترام گفت آره منظورشو درست نرسوند و در کل حرف ِ تخمی زد!!!!:))

به باباشون توی جمع خیلی احترام میزارن و باباشونم همیشه در حال تعریف کردن از پسراشه.ولی می دونم دلش با باباش صاف نیست.

خدارو شکر می کنم پدر و مادرم اینقدر خوبن.هر کس دیگه ای بود با رفتارای این عمو جان کلی جنجال می تونست به پا کنه یا لجبازی در بیاره.ولی مامان و بابا همیشه طرف صلح و آرامشن و دنبال این نیستن که آشوب به پا کنن.

وقتی بقیه رو میبینم به این نتیجه میرسم که آرامش توی ازدواجمو مدیون اونام نه خودم!

هوا امشب یه مه آلود قشنگ و خوفناکی شده.واقعا زیباست....منم از سر شب درگیر اینم که کلمه ی اول این مصرع یادم بیاد!

پ.ن:*بیابان را سراسر مه گرفته

چراغ قریه پنهان است

موجی گرم در خون بیابان است....

نظرات 1 + ارسال نظر
BoBo چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 02:51

اتفاقا عکسای مه گرفته اونجارو دیدم.
بیابان را سراسر مه گرفته! اگه نمینوشتی من میگفتم!
گوود فور یو ;) واقعنی ;)

بله زرنگی شما...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.