گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

46 شهر دوست داشتنی ِ من

امروز با دخت ِ خاله رفتیم خرید و چرخ زدیم بسیار.توو راه برگشت مسیر من یکم طولانی شده بود.آقای راننده هم یه موزیک پاریسی مدل گذاشته بود.عینهو توی این فیلما.از مسیرهای مختلف می گذشتیم با پس زمینه ی موزیک زیبای آقای راننده.و من از هر جاش یه خاطره یادم میومد.البته از خیلی جاها که می گذشتیم هیچ خاطره ی با ربطی نداشتم!اما خب هیچ جا بی خاطره نبود برام.یهو به مقادیر بسیار زیادی دلم گرفت.حس کردم دیگه توی این شهر یه مسافر به حساب میام.توی شهر همسر هم همینطور.

چه جرات ِ زیادی میخواد که بتونی واسه مهاجرت تصمیم بگیری.از شهر به شهر دیگه رفتن اینقدر سخته و غم انگیزه.چه برسه بخوای بری یه کشور دیگه.

من شهرمون رو خیلی دوست دارم.هیچی نداره و واسه همین هیچی نداشتنش دوسش دارم.و هیچ وقت دوست نداشتم از اینجا برم. برعکس خانواده ی همسری که اصلا اینجارو دوست ندارن و مدام میگن کی بشه ما از این شهر بریم و ال و بل...خب بیاین جاتونو با ما عوض کنین...والا.شهر به این خوبی.باحال باصفا...انگار اونجا پختن براشون.

خلاصه ناگه غم عظیمی بر دلمان نشست و آه....!

نظرات 1 + ارسال نظر
BoBo شنبه 12 دی 1394 ساعت 23:56

ولی خداییش اون شهر چی داره؟ :دی

Mano dare

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.