گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

64 آرامشم تویی

عصری سر کار بود، همچین شاکی بهش گفتم پس ما کی حرف بزنیم؟خب من دلم تنگ شده برات.

و بعد خیلی حرف زدیم.زنگ زد و هی چرت و پرت گفتیم.از پاداشهای میلیون میلیونی که همکارای رسمیش می گیرن گفتیم و نقشه کشیدیم مثه ننه باباهامون نشیم و هی ریسک کنیم و بیزنس کنیم و پول پارو کنیم.بهش میگم من واسه هر ریسکی پشتتم، دیگه از این بدبخت تر که نمیشیم:)) 

والا بقرعان!زور نداره توی یه شرکت یکی اینقدر حقوق بگیره یکی اینقدرتر؟زور داره خیلی هم زور داره!

پاداش 20 میلیون میدن خووووو!یارو 14 تومن خودش میگیره،14 تومن زنش، بچه هم ندارن! بعد شوهره خیلی همسرو رو دوست داره!هرچی به همسرو میگم طرفو بابا صدا بزن گوش نمیده! 

الان که پام لبه گوره تازه به این نتیجه رسیدم دنبال پول رفتن یکی از مهمترین فعالیت های بشری ست و گه خوردم که پول مهم نیست و هیچ لذتی بالاتر از بی دغدغه خرج کردن وجود ندارد و صد البته سالامتی و اینها هم باشد.

خاله اینها قصر رو رفتن و رزرو کردن برای اول مرداد.وقتی همسرو اینجا بود باهم رفتیم و سالن ها رو دیدیم.من و همسرو نظرمون رو قصر بود و بقیه دوتا سالن دیگه.

خوشحالم همسرو نظر ِ من واسش مهمه.فداش بشم.بهش گفته بودم فلان سالن رو دوست ندارم.هم اسمش مسخره و بی کلاسه هم خیلی بزرگه! بعد به خاله گفته بود فلان سالن رو نمیخوام اسمش بی کلاسه:دی

امشب یه آهنگ برام فرستاد...من اینقد دوست دارم یکی برام آهنگ بفرسته...

پ.ن: حالا که سالن رزرو شده، دوباره جو عروسی بهم برگشته و وای خدایا هیچ کاری نکردم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.