گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

66 فانتزی

یکی از فانتزی های دوران نوجوونیم این بود که روانی بشم و منو ببرن تیمارستان بستری کنن و بزارن توو حال خودم باشم...

اسم مادربزرگ خدا بیامرزم خورشید بود...من از نوادگان ِ خورشیدم...بله!کلا به نظرم جد پدری ِ کول و اهل ذوقی داشتیم...اسم اون یکی دخترشم آهو بوده...نمی دونم که دختری به اسم ختن هم داشتن یا نه...khotan...

فامیلیِ همسرو رو اصلا دوست ندارم...فامیل خودمو دوست دارم...میگم بره فامیلشو عوض کنه و فامیله منو بزاره واس خودش! اون هم می دونم در جواب میگه باشه دو بار!

پ.ن: حالم خوش نیست گویا...برم فیلم امشبمو ببینم...دیشب فیلم the martian رو دیدم...بد نبود...از این فیلم آمریکاییها...که خیلی خوب و هیرو و قوی هستن...زیاد با فیلم رابطه خوبی برقرار نکردم در کل!

امشب فیلم استیو جابز رو میبینم...گرچه حال ِ الانم یه فیلم اروپایی مدل رو می طلبه ولی افسوس و صد افسوس....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.