گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی؟

72 امان از انتخاب های غلط زندگی

امروز بالاخره رفتم واسه عصب کشی..دندونم پانسمانه و دارم از گرسنگی میمیرم! نه اینکه چیزی نخورده باشم ها...خوردم ولی اصن اینجوری با احتیاط خوردن و کم خوردن به آدم نمی چسبه.

چرا من نرفتم تجربی بخونم و چرا هدفم این نبود که دندون پزشک بشم؟ خوب پول می گیرن ها..بدم میاد از شما جماعت دندون پزشک..تنها به همین دلیل که خوب پول میگیرن و اصلا هم برام مهم نیست چقدر زحمت کشیدن یا چقدر زحمت می کشین:|

خودمون که هیچی نشدیم...شوهرمون هم که هیچی نشد..به خدای احد و واحد یعنی اگه بچه مم بخواد هیچی نشه دیگه واقعا خیلی مسخره میشه :|

بچه جان لطفا یه گه خوبی بشو!( من از الان با تخمک های خودم و اسپرم های همسرو صحبت می کنم که اگه احیانا تبدیل به بچه شدن این حرفهای من همچین در ضمیر ناخودآگاهشون به طور کامل ضبط و ثبت بشه)

بله پدر و مادر حق دارن بچه شون رو مجبور کنن که به آرزوهای والدینشون رسیدگی کنن.کم بدبختی میکشیم براشون.ای بابا!تازه این نعمت زیبای حیات رو هم بهشون تقدیم  میکنیم با عشق..حرف نباشه!

(وای چه مادر سخت گیر خوبی بشم من:))! همسرو که می دونم با این فلسفه هاش  در مورد تربیت بچه، گند میزنه به همه چیز... یعنی چی دختر از اول دبیرستان آرایش کنه! که صبح تا شب بشینه واس من خط چشم و خط لب بکشه وو هی فرقشو چپ و راست کنه! بیخود....هر وقت رفت دانشگاه هر غلطی خواست بکنه! دتس مای لیمیت...به غیر از این قرتی بازی ها و دوست دختر/پسر بازی ها و اداهای این چنینی لذت های دیگری هم در زندگی هست که باید با اونها ملذوذ بشه.

من می ترسم این ژن علاقه مندی من به دخانیات به بچه مم برسه.اصن نمی دونم چه اصراریه که این ژن های معیوبمون رو میخوایم روز به روز گسترش هم بدیم...خب آخه بانمکن !فاک ایت...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.