امروز کلی خوش گذشت بهمون.تا لنگ ظهر خوابیدیم.بعد بیدار شدیم نیمرو مشتی زدیم.عصری هم رفتیم پارک گردی.خوش خوشانمون بود.یه لیست هم از آرزوهامون نوشتیم.که طی ده سال آینده بهشون میرسیم.
یه عذاب وجدان هم دارم سر جریان خونه.اینکه همه یه جورایی تاکیدشون واسه انتخاب خونه،این بود که نادو مهمه،ببین اون از کجا خوشش میاد.خیلی احساس پلیدی میکنم!!
و همچنان ما بی خونه هستیم!دیگه نمیدونم کی قراره پیدا بشه!
شب یهو صدای آژیر ماشین اومد.همسرو خیلی جدی گفت فکر کنم ماشین ما باشه.منم مث این خنگولا پریدم برم از بالکن ببینم جریان چیه،یهو وسط راه یادم افتاد که ماشینمون دزدگیر نداره اصن!تا اینو به همسرو گفتم مرد از خنده.میگه فدات شم که با این خنگولیات مایه نشاطی!!:|
حالا از سر شب هی همو نیگاه میکنیم هی دو ساعت غش غش میخندیم.منو کشت اینقد که چلوووند!
چقدر خندیدم به این خاطره ات.
دلم باز شد خانمی.
دمت گرم
یه چند روزی نبودم ، دلم برات تنگ شده بود.
قربونت
دل ما هم تنگ شد براتون
دقیقا مث اون جوکِ
خیلی باحالی
باز خوبه ماشین داریم ها
خوشحالم بهت خوش گذشته
نگران خونه هم نباش درست میشه
ممنون بهامین جان
منتظر بودم اینجوری بگی: "داشتم با عجله میرفتم سمت بالکن، همینطور که میدویدم یادم اومد ماشین ما که دزدگیر نداره! وقتی در بالکن رو باز کردم یادم اومد که ما اصلا ماشین نداریم :دی"