-
66 فانتزی
جمعه 9 بهمن 1394 02:52
یکی از فانتزی های دوران نوجوونیم این بود که روانی بشم و منو ببرن تیمارستان بستری کنن و بزارن توو حال خودم باشم... اسم مادربزرگ خدا بیامرزم خورشید بود...من از نوادگان ِ خورشیدم...بله!کلا به نظرم جد پدری ِ کول و اهل ذوقی داشتیم...اسم اون یکی دخترشم آهو بوده...نمی دونم که دختری به اسم ختن هم داشتن یا نه...khotan......
-
65 ترس
جمعه 9 بهمن 1394 02:45
بدم میاد از این موقعیتی که توش هستم... فولدر آهنگاشو هنوز دارم... کجایی که ببینی من چه دردی می کشم بی تو....چه زجری می کشم وقتی میبینم جای ِ خالیتو... کاش هیچ وقت آدمهایی توی زندگی ِ آدم پیدا نشن که مثل یه بت بپرستنت... کاش اگه پیدا شدن، همون آدمی باشن که تا آخرش باهات می مونن... کاش وقتی دلمون با کسی نیست باهاش...
-
64 آرامشم تویی
پنجشنبه 8 بهمن 1394 03:01
عصری سر کار بود، همچین شاکی بهش گفتم پس ما کی حرف بزنیم؟خب من دلم تنگ شده برات. و بعد خیلی حرف زدیم.زنگ زد و هی چرت و پرت گفتیم.از پاداشهای میلیون میلیونی که همکارای رسمیش می گیرن گفتیم و نقشه کشیدیم مثه ننه باباهامون نشیم و هی ریسک کنیم و بیزنس کنیم و پول پارو کنیم.بهش میگم من واسه هر ریسکی پشتتم، دیگه از این بدبخت...
-
63ترشی خوری!
چهارشنبه 7 بهمن 1394 01:51
امروز اینقدر زیاد خوابیدم.اینقدر زیاد که خودمم ناراحت شدم!باز دچار افسردگی شدم و تا صبح خوابم نمیبره.عصری خاله و دخت ِ خاله اومدن خونمون و با دخت ِ خاله رفتیم خرید جهاز. شیش تا کاسه ی کوچول ِ سفالی ِ رنگ فضایی خریدم که خیلی دوسشون می دارم.بله فقط همین شیش تا رو خریدم! اصلا توی جهیزیه خریدن خیلی سخت گیر شدم.هی فکر...
-
62 سو لاکچری...
سهشنبه 6 بهمن 1394 01:44
دلم یک ترا فیلم میخواد.دلم خیلی زیاد فیلم های خوب میخواد.این سرعت گهی ِ نتمون اعصابمو خرد کرده.چرا هیچکی نمیاد بهم یک ترا فیلم قشنگ بده و بگه نادو لطفا بشین اینها رو ببین!چرا؟؟؟؟؟ یه شباهت عجیب و با مزه ای که بین من و پاپاستو پلوس وجود داره اینه که جفتمون دوست داریم تنهایی سریال های مورد علاقمون رو ببینیم.یه دو سه بار...
-
61پاستوپاپولوس ِ من
شنبه 3 بهمن 1394 00:54
زیر دلم شروع کرده به درد گرفتن!بچه مون نشده انگار! یه عصری که بدون پاستوپاپولوس خوابیده بودم، خواب دیدم دارم میزام!وسط نشیمن ِ یه جایی.همه مشغول کارهای خودشون بودن.حتی هلنی روی شیکمم نشسته بود و بازیشو می کرد.من زیاد درد نداشتم ولی مث توی این فیلما جیغ می کشیدم!یادمه پدر بهم نیگاه میکرد که یعنی جیغ نکش بچه ترسید...و...
-
60 خونه سوت و کوور ِ بی تو!
جمعه 2 بهمن 1394 23:41
نمی دونم شاید به قول دکتر جان من متریال ازدواج کردن رو ندارم اصلا....بعضی وقتها توی ذوقم میخوره که همچین زندگی معمولی پیش رو دارم.همه چیز خیلی خیلی معمولی.معمولی و خوب.معمولی و مسخره... البته خودم همیشه دنبال یه ازدواج بی درد سر بودم...ولی خب الان یه تار مو از همسرو کم بشه زار زار گریه میکنم ها و نفسم به نفسش بنده...و...
-
59
پنجشنبه 1 بهمن 1394 01:14
یه زن متاهل ، یه زن ِ مرده ست.
-
58 سوپراااایز
چهارشنبه 23 دی 1394 19:42
یادتونه ناراحت شده بودم که چرا همسرو به من نگفته برنامه داره بیاد؟ یادتونه چه موجود وحشی شده بودم؟ نازی همسروو...طفلی برنامه داشته سورپرایزمون کنه...ولی از اونجایی که یه فامیل خیلی خاصی هستیم و اصلا نمیشه بگوزی و کسی نفهمه، امروز در آخرین لحظات نقشه اش لو رفت... من موقعی فهمیدم داره میاد که داشت میرفت فرودگاه.البته من...
-
57 دخترخاله ی خنگول ِ من
دوشنبه 21 دی 1394 01:36
امروز می بینم پیام داده که کاش بمیرم من راحت بشم...ای خدا چه اوضاعی شده با من!!!هیچکی منو درک نمیکنه و همه باهام دعوا می کنن!!!!!! دخترخاله باردار هستن و هر بار میره دکتر یا سونوگرافی یه سوژه ای درست میشه!الان درگیر مرحله دوم غربالگریشه. کلی جریانات با دکترهاش داشته.یکی بهش گفته چرا مرحله اول رو نرفتی!یکی گفته لازم...
-
56 حال خوب ّ خوابالو
دوشنبه 21 دی 1394 01:19
صبحی دیگه رفتم خونه ی مادرشوهر.البته یه جورایی ظهر شد.دیگه تا در رو باز کردم بوس بوسی کردیم و گفتن تولدت مبااارک...خب خوشحال شدم.فکر نمی کردم یادشون باشه. نشستیم یکم سبزی پاک کردیم و خیلی خندیدم.خلاصه خوش گذشت. و یه انگشتر قلبی هم بهم کادو دادن. خاله خیلی طلا داشت.یه روز دزد اومد خونشون و طلاها رو برد.امروز خاله میگفت...
-
55 ناکام ِ من
یکشنبه 20 دی 1394 01:24
هیچ وقت سرانجام خوبی با عشق های زندگیم نداشتم.هیچ وقت. شاید حواسم بوده که باهاشون سرانجامی نداشته باشم.اختلاف سنی های عجیب و غریب...راههای دور...دنیاهای مختلف.... چرا هیچ وقت عاشق یه موجود با شرایط نرمال نشدم؟! کاش عشق یکم شعور داشت. هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود از دماغ من سرگشته...
-
54 صلاح کار کجا و من خراب کجا...
یکشنبه 20 دی 1394 01:16
دلم خیلی زیاد یه فیلم خوب میخواد با سه نخ سیگار و یه مشت کشک رشته ای! دلم خیلی چیزا میخواد که دیگه ندارم...
-
--
یکشنبه 20 دی 1394 01:13
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد این زمان در کس وفاداری نماند زان وفاداران و یاران یاد باد گرچه صد رود است از چشمم روان زنده رود باغ کاران یاد باد!! تهشم نوشته روز شکفتنت نیک و فرخنده باد...با ارادت قلبی پوی... حالا نمی دونم چرا اشکام دارن...
-
52 غر غر غر
شنبه 19 دی 1394 23:57
یکی از مزخرف ترین روزهای هر سال! روز تولد..اصلا هم مهم نیست چند نفر بخوان تبریک بگن، باز بسیار تخمی و دلگیرانه می باشد. از همین الان دچار افسردگی تولد شدم.اولین کسی هم که بهم تبریک گفت بانک ملت بود. بعد هم همسر.تبریک هول هولکیه قبل خواب.اصلا هم دوست نداشتم.مثلا که اولین تولد زنانگیم بود...نمیتونید تصور کنید که چقد...
-
51 قیژ های دوست داشتنی
جمعه 18 دی 1394 01:49
یکی از صداهای لذت بخش زندگی ِ من صدای این پرینتر کوچولوی دوست داشتنی ِ کار راه بندازمه.دوسش دارم.همیشه در لحظات بحرانی به دادم رسیده و بسی دوست مهربانی ست.بماند که بعضی وقتها هم خیلی تخماتیکی گیر میکنه.ولی چند دیقه که بزاری به حال خودش باشه، دوباره خوب میشه.همچین مث صاحابش مودیه! در راستای پروژه ی دندون پزشکی، امروز...
-
50 ای دندان پزشک پولدار که بابات کارخونه داره!
چهارشنبه 16 دی 1394 01:43
امروز صبح، صبح ِ خروس خون خانم ندو ی خواهر زنگ زدن و من رو بیدار نمودن و با مقادیر زیادی فحش از تخت خواب نازنینم جدا شدم.آخه کی ساعت ده صبح پا میشه بره دندون پزشکی؟ همینجوری دندون پزشکی رفتن پروسه ی مزخرفی هست، دیگه وای به وقتی که بخوای ده صبح هم بیدار بشی. از اونجایی که دارم تلاش می کنم که شخصیت سالمی داشته باشم و...
-
49 نه عزیزم
سهشنبه 15 دی 1394 02:28
نادو: شوهرم؟ ممدو : جان؟ نادو: میشه من واسه عید موهامو... ممدو: نه عزیزم نادو : مثله موهای این دختره... ممدو : نه عشقم نادو: رنگ کنم؟ ممدو : فقط پایینشو؟ نادو : بله ممدو : نه خانمم نادو : گه نشو عزیزم:)) ممدو : نه نفسم نادو :خیلی دیوسی شما:)) ممدو : قربونت بشم خانمم.بوس بوس! نادو : پس من میرم واسه عید اینکارو میکنم....
-
48 وقتی تو نیستی....
دوشنبه 14 دی 1394 03:31
خیلی خوب می دونم که نباید مقایسه کرد.خیلی خیلی خوب می دونم این رو.ولی ته ته ذهنت نمی تونی این کار رو نکنی.یه وقتایی با خودم فکر می کنم و میگم ببین ممرضامون خیلی گله.خیلی خوبه.خیلی همسر مهربونیه.بداخلاق نیست،لجباز نیست،بیشعور نیست، گیر نیست، روی اعصاب نیست.... همه چیش خوبه... یه وقتایی فکر میکنم مرضم اینه که با یکی...
-
47 مضحک
یکشنبه 13 دی 1394 01:41
این باکس ایمیلهاتون رو هر از چندگاهی با دقت پاک کنین...باعث نشاط روح و روانتون میشه :))
-
46 شهر دوست داشتنی ِ من
شنبه 12 دی 1394 21:22
امروز با دخت ِ خاله رفتیم خرید و چرخ زدیم بسیار.توو راه برگشت مسیر من یکم طولانی شده بود.آقای راننده هم یه موزیک پاریسی مدل گذاشته بود.عینهو توی این فیلما.از مسیرهای مختلف می گذشتیم با پس زمینه ی موزیک زیبای آقای راننده.و من از هر جاش یه خاطره یادم میومد.البته از خیلی جاها که می گذشتیم هیچ خاطره ی با ربطی نداشتم!اما...
-
45 وقتی که با منی....
چهارشنبه 9 دی 1394 04:09
یه حال ِ خوبی دارم امشب.یه لبخند کـــــــش دار روی صورتمه.همینجور الکی. دیشب خواب پویی رو دیدم.سیگار به دست...! خواب خوبی نبود...دوست ندارم خواب آدمهای گذشته ی زندگیمو ببینم.ولی یه نفر هست که هر از چند گاهی میاد به خوابم... بعضی از آدمها اینقد خودشون خوبن و قانون مدار هستن توی زندگی، که می دونی هیچ وقت بهت آسیب نمی...
-
44 تیر ماهی های دوست داشتنی ِ من
چهارشنبه 9 دی 1394 01:36
آقای پدر و ندو و همسر جان هر سه متولد تیرماه هستن.خیلی زیاد هم اخلاقاشون شبیه هم هستش. همسر مثه جوونیای ی پدره..یادمه هر وقت پدری حقوق میگرفت میرفت یه ست کامل لباس واس خودش میگرفت و میومد خونه:)) همسر هم همینطوره.محاله هر ماه یه بخش از حقوقشو خرج لباس خریدن نکنه و جفتشونم روی لباس پوشیدن و عطر زدن حساسن. جفتشونم فقط...
-
43 ...سراسر مه گرفته...
چهارشنبه 9 دی 1394 01:26
امشب باهاش حرف زدم.ظهری پیام داد که بیدار شدم و میرم دوش.بعد هم با دوتا از همکارا میرم بیرون.دیگه رفت تا شب...بهش گفتم هر وقت بیکار بودی بگو حرف بزنیم.گفت راجع به چی؟گفتم نترس..راجع به خودمون...حرف زدیم یکم.گفتم رابطه مون هنوز خیلی سطحیه و من احساس صمیمیت رو ندارم هنوز.خب ما به اسم زن و شوهری فقط یه ماه پیش هم...
-
42
سهشنبه 8 دی 1394 00:38
من بسیار خوشبختم؟؟ اشتباه کردم.
-
41 دوستان ِ خوشحال ِ ناشناخته!
دوشنبه 7 دی 1394 01:49
یه بار توو سالن دانشگاه بودیم، به آرزوی خسته (که الان با تمام خستگیهایی که داشت مادر شده!) گفتم اگه من پسر بودم و میخواستم به یکی از دخترای اینجا پیشنهاد بدم به این دختره میگفتم! این دختره رو اون موقع نمی شناختم.فقط به نظرم خیلی خوشحال و رله و شاد و خودمونی میومد.از این شل و ولایی که آرایش کم می کنن با موهای ژولی پولی...
-
40 خرابکاری
دوشنبه 7 دی 1394 00:28
استاد واس هرکدوممون یه ایمیل نوشته 30 خط...یعنی استاد اینقد بیکار؟فکر کرده حالا استاد راهنمای دانشجوهای دکتراست. این همه نکته سنجی چرا؟؟؟؟ این مملکت می خواد به کجاااا برسههههه آخه؟! دارم تغییراتی که میخواد رو اعمال می کنم و حس می کنم دارم موفق میشم.اصولا وقتی یه کاری رو همینجوری سنبل می کنی میدی بره خودتم میفهمی چیکار...
-
39 برنامه ی رازها و نیازها...بفرمائییییید!
یکشنبه 6 دی 1394 01:18
دیشب تا صبح اصلا خوابم نبرد.تا ساعتای 9 بیدار بودم و دیگه تصمیم داشتم نخوابم.یه چندتا برنامه ی روانشناسی دانلود کرده بودم داشتم گوش میدادم. گوش دادن به این تیریپ برنامه هارو واسه این دوست دارم که یارو مثلا زنگ میزنه و مشکلاتشو میگه! بعد میگم اوه عجب زندگی ِ قاراش میشی! خودمم زندگی قاراش میشی داشتم. و به این نتیجه...
-
38 روز نویسی؟!
شنبه 5 دی 1394 01:08
حسودیم میشه به اینایی که هرروز می نویسن چی کار کردن. حالا اگه من بخوام روز نویسی کنم باید بنویسم ساعت دو ظهر از خواب بیدار شدم.به صبح بخیر شما جواب دادم!رفتم ناهار خوردم.باز اومدم خوابیدم!بیدار شدم.چایی خوردم.الاف گشتم.و خوابیدم! ولی اگه بخوام از خوابهام بنویسم کلی حرف دارم واسه زدن!
-
37 جادو
شنبه 5 دی 1394 00:53
حتی فکر میکنم اگه الکی و بیخودکی از الفاظ محبت آمیز استفاده کنین محبته هم شکل میگیره...والا بقرعان. نمیدونم حس و حالم نرماله و همه ی زنها اینجوری میشن یا نه! هولاکویی یه بار داشت میگفت همه ی زن و شوهرا هر از چند گاهی به این فکر میکنن که این کی بود من انتخاب کردم؟چرا اینو انتخاب کردم؟ آی کود دو بتر! در ادامه ش گفت ولی...